پذیرش
دوستی از پذیرش میگفت. معتقد بود بیش از حد پذیرفته است. شرایط موجود تمام و کمال به همهی وجودش نفوذ کرده بود.
بر خلاف او من در این امر مهم و حیاتی بسیار مشکل دارم. خیلی از اوقات گمان نمیکنم این من هستم.
گویی کتابی یا فیلمی از ماجرای زندگی یک زنم.
زنی که من نیستم. زنی که منِ فرناز جایش را گرفتهام. روزی خبرش میکنند یا خودش میفهمد که دیگر کافیست. نگرانیها پایان گرفته. تمام شد. میتوانی به خانهات بروی.
مانند فیلم “Free Guy” که مرد در دنیای یک بازی زندگی میکند و خودش نمیداند. هر روز همان کارهای همیشگی را انجام میدهد، تا اینکه با اتفاقی متوجه غیر طبیعی بودن شرایط میگردد.
دنیا را چه دیدید، شاید من هم در کتابی زندگی میکنم. اگر در کتاب هم هستم، امیدوارم نویسندهای به نام زندگی من را نگاشته باشد.
#یادداشت
@vazhechean