انگیزههای درونی
چند ماه است نمیدانم جه بلایی سرم آمده. بیانگیزه، بیروحیه، بیانرژی؛ هر چه صفت که با «بی» شروع میشود شامل حالم است.
قبلتر گاهی دچارش میشدم ولی این بار خیلی طولانیتر شده. هر چه تلاش میکنم، جواب نمیدهد.
دوستی از انگیزههای درونی میگفت؛ که همیشه جوابگو نیست. گاهی فشارهای بیرونی هم لازم است. حالا این اجبار بیرونی را باید برای خودم ایجاد کنم. اما موضوع این است که حتی این اجبار بیرونی را هم نمیتوانم مهیا کنم.
احساس میکنم مانند خط صافی هستم؛ نه بالا میروم و نه پایین میآیم. هر چند پایین آمدن گاهی پیش میآید ولی به خط زمینه چسبیدهام. این حالت فِلَت به درازا کشیده شده است.
تمرینهای نوشتن، خواندن، ورزش و ارتباطات همگی مختل شدهاند. دست و پایی میزنم و مثل مردابی شده که هر چه بیشتر فرو میروم.
به گمانم باید دوباره قدمهای کوچک بردارم. پلهها را یکی یکی بالا بروم.
به امید رسیدن به آنچه میخواهم.
#یادداشت
@vazhechean