دوستی مجازی
دوستی را دیدم که به میمنت مدرسه نویسندگی یافتمش. دوستی فرهیخته و مهربان. با صدایی گرم و لبخندی دلنشین. از آن ملاقاتهایی که من میگویم: «ماشینت چیه؟» او با خنده میپرسد: «لباست چه رنگیه؟»
هرگز همدیگر را ندیده بودیم. فقط عکسهای ناواضح پروفایل. اولین دیدارمان با آغوشهایی در ماشین همراه بود. با پس زمینهی بوقهای ممتدی که نشان از ایجاد نرافیک میدادند. برق چشمانش از پشت عینک مشخص بود و من هم بیاختیار میخندیدم.
چگونه آغاز کردیم؟ گفتوگوهای رسمی و خشک؟ اما با کمی شیطنت: «من شبیه عکسم هستم؟»
شروع کردیم به گفتن. از همه چیز. همه جا. همه کس. گاهی میخندیدیم. گاهی اندوهگین میشدیم. در کنار یکدیگر چنان بودیم گویا چندین سال است یکدیگر را میشناسیم. میتوانستیم مدتها در کنار هم باشیم.
دوستیی مجازی که به دوستی واقعی بدل شد.
دوستیمان پایدار.
#یادداشت
@vazhechean