یاد بعضی حضرات
یادِ بعضی حضرات
خارِ اعصاب و روانم شده است
مزۀ تلخی در زیر زبانم شده است
زخمِ تبخالی بر روی لبم
استخوانی وسطِ لقمۀ نانم شده است
مختصر عرض کنم، آفت جانم شده است
آفتی از آفات
که از آن سخت توان یافت نجات
یادِ بعضی حضرات
هر کجا باشم، همراه من است
ولکنم نیست دمی
دم به دم در همه دم در پیِ من میآید
مثلِ سایه پیِ ذات
یا به دنبالِ پیمبر صلوات
یادِ بعضی حضرات
چون تگرگی سنگین
که اگر ریزد بر شاخه و برگ
خواهرِ هر دو گذارد سر بر بالش درد
و فروخسبد بر بستر مرگ
بر سرم میبارد
چون ابابیل که ریزد سجّیل
بر سر لشکر پیل
با همان خشم که میاندازند
حاجیان سنگ به شیطانِ رجیم
وقتِ رمیِ جمرات
یادِ بعضی حضرات
خواه ناخواه شده عادتِ من
عادتی روزانه
که اگر ترک شود هم مرض است
و رسیدهست به جایی که از آن
چیزی آنسویتر از معنیِ عادت غرض است
هم ازینروست که گاهی اوقات
به نظر میآید عادت نیست
واجب شرعی یا تکلیف است
که بدینگونه مجدّانه و الزامآور
که چنین قاطع و بیتخفیف است
هم از آنسان که ممیّزها در دیدنِ فیلم
کارگردانها در دادنِ کات
یادِ بعضی حضرات
چه بگویم که چه با من کردهست
چه بگویم که چهها بر سر من آوردهست
قصّه کوتاه کنم، کیشم و مات
فاعلاتن فعلات
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah