🧕اوايل سال ۵۸ كه درگيريهاي كردستان شروع شد. شهيد مريم يساول در «بيمارستان امام خميني» كار ميكرد و نصف روز هم در سپاه به عنوان مربي نظامي، به خواهران آموزش ميداد. وقتي اعلام شد براي كردستان امدادگر ميخواهند، از طريق بيمارستان، ثبت نام كرد و چند روز بعد همراه تعدادي از خانمها با يك هواپيماي نظامي به كرمانشاه رفت. در كرمانشاه بنا شد هليكوپتري كه كف آن پر از جعبههاي مهمّات و آذوقه بود، آنها را به پاوه ببرد. در پاوه درگيريها شديد شده و يك عده كشته شدند و بعضي مجروح و اسير، و بقيه هم به كوه ها گريختند.
🔹شهیده يساول مدتي در بيمارستان ماند، اوضاع كه آرام تر شد، به تهران برگشت و پس از مدتي اين بار به سنندج رفت و در بيمارستان مشغول به كار شد.در آنجا با شهيد صياد شيرازي و شهيد بروجردي آشنا شد. در پاوه علاوه بر كار در بيمارستان، به خواهران در پادگان آموزش نظامي هم مي داد تا اينكه درگيري ها شديد شد و شهر به محاصره درآمد. بالاخره بعد از يك هفته، نيروي كمكي رسيد. با هلي كوپتر براي آنها آذوقه و دارو آوردند و پادگان از خطر سقوط، نجات پيدا كرد.
🔹 سال ۶۴ به عنوان كادر درمان در بيمارستان نجميه مشغول به خدمت شد. زماني كه عمليات بود، بيمارستان را خواهران اداره مي كردند. گاهي مي شد كه آنها يك هفته به خانه نمي رفتند. اين بانوي مجاهد مسئول C.S.R بود و وسايل مصرفي را استريل مي كرد. علاوه بر بيمارستان، بايد وسايل استريل شده به منطقه هم مي فرستادند.
🥀 و سرانجام بعد از مدتها خدمت به مجروحان جنگي به شهادت رسيد.
🧕 خديجه ميرشكار اولين زن اسير ايراني است. او به همراه همسرش، حبيب شريفي، فرمانده وقت سپاه سوسنگرد و اولين فرمانده شهيد جنگ، هشت روز پس از آغاز جنگ تحميلي، در روز هفتم مهر ۱۳۵۹ به اسارت نيروهاي بعثي درآمد و دو سال در زندانهاي عراق اسير بود.
🔶 خديجه، استخبارات عراق، سلول انفرادي، زندان موصل و سختيهاي آن را در دوران اسارت تجربه كرده است. اسارت شهيد تندگويان، شكنجههاي وحشيانه اسرا، سربازان شيعه عراقي، #زنان اسير ايراني كه به همراه خانوادههايشان به اسارت درآمده بودند بخشي از خاطرات او از آن دوران است.
🔶 وي درباره آن زمان ميگويد: در دوران اسارت، صليب سرخ تشخيص داد كه خون من كم شده و احتياج به عمل جراحي دارم و چون تحمل عمل جراحي بدون مراقبت در عراق را ندارم بايد نزد خانواده باشم و بنابراين بايد مبادله شوم و به ايران برگردم. صليب سرخ آنها را مجبور كرد تا من و چند زن ايراني را آزاد كنند و به ايران برگردانند. هواپيماي صليب سرخ مرا از بغداد به قبرس برد. آنجا سوار هواپيماي ديگري شديم و همراه نمايندگان صليب سرخ به ايران برگشتيم. بهار سال ۶۱ ، خديجه آزاد شد و به ايران بازگشت.
🧕 شهیده سيده طاهره هاشمي در اول خرداد سال ۱۳۴۶ در روستاي شهيد محله شهرستان آمل متولد شد. وي با وجود سن كم، از نبوغ و ذوق سرشار هنري در آفرينش آثار نوشتاري و تجسمي بهرهمند بود.
🔳 او دختري صبور و از خودگذشته بود و در عين حال همواره نظر انتقادي خود را با صراحت با معلمانش در ميان ميگذاشت و ترسي از بيان حقايق نداشت.
▫️درجريان پيروزي انقلاب، با اينكه بيش از ۱۰ سال نداشت همواره با خانواده خود همچون ساير اقشار مردم در بيشتر تظاهراتها شركت ميكرد. پس از پيروزي انقلاب، با پيوستن به انجمن اسلامي مدرسه و انجمن اسلامي شهيد محله، در تداوم انقلاب اسلامي كوشيد.
▫️وي سعي داشت دوستان و آشنايان خود را با اسلام آشنا سازد و خود نيز آنچه را كه ميگفت عمل ميكرد. وي روزهاي دوشنبه و پنجشنبه هر هفته را روزه ميگرفت.
◼️ سيده طاهره هاشمي سرانجام در ششم بهمن سال ۱۳۶۰ در حال جمعآوري دارو و غذا براي رزمندگان اسلام، كه با هدف مقابله با عوامل ضد انقلاب در شهر مستقر بودند، مورد اصابت گلوله عناصر ضد انقلاب قرار گرفت و در ۱۴ سالگي به شهادت رسيد.
🧕روايت دليريهاي فرنگيس حيدرپور، شيرزن خطه گيلانغرب، از برشهاي به يادگار مانده فصل مقاومت زن ايراني در برابر مهاجمان بعثي است.
⬅️ روايتي بكر كه در اين سالها دهان به دهان چرخيده و حتي به كتابها و فيلمها –حتي به زبانهاي ديگر- راه يافته است.
⬅️ سال ۱۳۵۹ و آغاز جنگ تحميلي بود و فرنگيس حيدرپور ۱۸ سال بيشتر نداشت كه به همراه خانواده و قوم و خويشش راهي كوههاي اطراف روستاي گورسفيد شده بود. از شر نيروهاي دشمن به كوهستان پناه برده بودند. آذوقهشان ته كشيده بود و نداشتن چيزي براي خوردن، زنده ماندن را برايشان بسيار سخت كرده بود به همين خاطر به همراه برادر و پدرش به روستا بازگشتند تا به هر ترتيبي شده براي باقي اعضاي خانواده كه در كوه سكني گزيده بودند، آذوقه تهيه كنند
⬅️ فرنگيس كه در آن زمان هجده سال داشت، شب هنگام همراه برادر و پدرش براي تهيه غذا به روستا باز ميگردند. اما در طول راه، پدر و برادر فرنگيس ضمن درگيري با سربازان عراقي كشته ميشوند و فرنگيس در پي برخورد با دو سرباز عراقي، بدون داشتن سلاح گرم، با تبر پدرش با سربازان درگير شده، يكي را كشته و ديگري را با تمام تجهيزات جنگي اسير ميكند و به مقر فرماندهي ارتش ايران تحويل ميدهد.
🧕 شهيده ناهيد فاتحي كرجو در چهارم تير سال ۱۳۴۴ در شهر سنندج به دنيا آمد. عشق به عبادت در سنين كم از ويژگيهاي منحصر به فرد ناهيد بود. آن قدر در محراب عبادت با خدا راز و نياز ميكرد و لذت ميبرد كه به پدرش گفت: «اگر از چيزي ناراحت و دلتنگ باشم و گريه كنم، چشمانم سرخ ميشود و سرم درد ميگيرد؛ اما وقتي با خدا راز و نياز و گريه ميكنم، نه تنها خستگي و سردرد و ناراحتي جسمي احساس نميكنم، بلكه سبكتر و آرامتر ميشوم».
🟦 با شروع حركتهاي انقلابي مردم ايران، ناهيد هم به سيل خروشان انقلابيون پيوست و با شركت در راهپيماييهاي ضدطاغوت، در جرگه دختران مبارز كردستان قرار گرفت. روزي با دوستانش به قصد شركت در تظاهرات عليه رژيم شاه به خيابانهاي اصلي شهر رفت. لحظاتي از شروع اين خيزش مردمي نگذشته بود كه ماموران شاه به مردم حمله كردند. آنها ناهيد را هم شناسايي كرده بودند و قصد دستگيري او را داشتند كه با كمك مردم از چنگال دژخيمان فرار كرد.
◽️برادرش ميگويد: «آن شب ناهيد از درد نميتوانست درست روي پايش بايستد، پشتش بر اثر ضربات ناشي از اصابت باتوم كبود شده بود».
🟦 بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و شروع شرارتهاي ضدانقلاب در مناطق مختلف كردستان، ناهيد كه تازه پا به دوران نوجواني گذاشته بود، همكارياش را با ارتش و سپاه آغاز كرد. شروع اين همكاري، خشم ضد انقلاب بهويژه گروهك «كومله» را كه زخمخورده فعاليتهاي انقلابي اين نوجوان و ساير دوستانش بود، برانگيخت.
🟦 اوايل زمستان سال ۱۳۶۰ بود كه ناهيد به شدت بيمار شد و براي مداوا به درمانگاهي در ميدان مركزي شهر سنندج مراجعه كرد. اما با دسيسه گروهي ضد انقلاب، به جرم همكاري با سپاه و حمايت از آرمانهاي انقلاب اسلامي و ولايتپذيري امام خميني رحمه الله ربوده شد. ۱۱ ماه از ربودهشدن ناهيد ميگذشت كه پيكر مجروح و بيجان و كبودش را با سري شكسته و تراشيده در سنگلاخهاي اطراف روستاي «هشميز» پيدا كردند.
◾️پيكر اين شهيده كه بر اثر شكنجههاي بسيار، به سميه كردستان شهرت يافته بود، پس از انتقال به تهران، در بهشت زهرا به خاك سپردند.
✨ با آغاز جنگ، زهرا حسینی که در آن هنگام دختری ۱۷ ساله بود، خود را در وسط ماجرا یافت. همین که اعلام کردند پیکرهای شهدا در گورستان روی زمین مانده است، به یاری غسالان شتافت و با شهامت و مقاومت روحی کمنظیری در کار غسل و کفن و دفن شرکت کرد.
✨به کارکنان گورستان غذا رساند، مردم را برای این کار بسیج کرد، امدادگری آموخت و در هر کاری که پیش میآمد، از امدادگری، زخمبندی، حمل مجروحان، تعمیر و آمادهسازی اسلحه، پخت و پز و توزیع امکانات فعالیت داشت. تنها هدفش این بود که مفید باشد و به مردم خدمتی بکند.
✨پدر و برادرش در جنگ خرمشهر شهید شدند و او با دست خود آنان را در گور نهاد. خواهر کوچکترش را در کارها شرکت داد. در جریان دفاع از خرمشهر مجروح شد و ترکشی در نخاع او جای گرفت که پس از آن همیشه با اوست و ناگزیر از تحمل عوارض آن است. با این حال، او از پای ننشست و پیوسته کوشید تا در خدمت جبهه و جنگ یا مردم جنگزده باشد.
✨ گزارش حسینی از جنگ بینظیر است، و به هیچ یک از کتابهای متعددی که ایرانیان و خارجیان درباره جنگ نوشتهاند، شباهتی ندارد. خواننده ممکن است با اعتقادات حسینی مخالف باشد و حتی او را دختری عامی بداند که طوطیوار چیزهایی را باور کرده است و تکرار میکند. ولی باید ابله یا مغرض باشد که درباره گزارش او از وقایع تردید کند. این گزارش حقیقی و دست اول از سبعیت از یک طرف و مظلومیت و بیپناهی از طرف دیگر است. در آن، چنان صحنههایی از ایثار و شور ایمان به چشم میخورد که قلب را میلرزاند.
🧕شمسي سبحاني در خانواده مذهبي سنتي به دنيا آمد. با شروع انقلاب اسلامي فعاليت او هم شروع شد. از شهريور ۵۷ به بعد كلاً در جريان فعاليتهاي انقلاب قرار گرفت.
♦️ در خردادماه ۱۳۵۹به همراه چند تن از خواهران به عنوان امدادگر عازم كردستان شد و آن زمان برادران درگير با ضد انقلاب شده بودند و براي كارهاي امداد به خواهران نياز داشتند.
♦️يكي از قسمتهاي مهم زندگي او، در واقع نقطه عطف زندگي او در كردستان بود.. بعد به تهران آمد و تا سال ۶۰ كه سپاه، بيمارستان نجميه را در اختيار گرفت او براي راهاندازي آن شركت كرد و بعد در اوخر سال ۱۳۶۴ از آغاز جنگ ايران و عراق به عنوان نيروي داوطلب سپاه به امدادرساني مجروحان جنگي مشغول شد.
⬅️ وي راوي خاطرات كتاب «از چندهلا تا جنگ»، از تير سال ۱۳۵۹ و نبرد با گروهك ضد انقلاب كومله در سنندج است. خاطرات او شامل دو قسمت است، قبل از آغاز رسمي جنگ در كردستان و قسمت دوم بعد از آن، گاه تأثرآور و گاه شيرين و شاد.نقش خانمها در انقلاب از همان ابتدا كه در تظاهرات شركت ميكردند مشخص بود. در جبهه نيز در تمام صحنههايي كه مجاز بودند شركت كنند نقش خود را به صورت فعال و برجسته نشان ميدادند. ايثار آنان ناگفتني است.
🧕سيده مريم امجد رزمندهاي دلير و شجاع بود كه در سن ۱۷ سالگي، تنها زن مسلح و خدمه توپ ۱۰۶ م م به حساب ميآمد.
🟩 سيده مريم امجد از جمله زناني است كه خود در تمام صحنههاي نبرد حق عليه باطل حضور داشته و پس از تحمل سالها درد جانبازي به فيض شهادت نايل آمده است.
🟩 مريم امجد و تعدادي از خواهران خرمشهري، بهعنوان نيروي بسيج و در قالب پاسدار ذخيره، آموزش نظامي كوتاه مدتي ديده و سازماندهي شده بودند.
🔺 وي ميگويد: «قبل از شروع جنگ، درگيريهايي با برخي قوميتها داشتيم؛ به همين دليل، دختران خرمشهري سازماندهي شده و آموزش ۱۵ روزه فشردهاي هم در زمينههاي مختلف از جمله كار با سلاحهاي سبك ديده بودند. خانم امجد در خرمشهر مسئول تقسيم سلاح بود و تقربياً تنها مريم، كلت كمري داشت و در زمان تهاجم به خرمشهر ميجنگيد. اين كلت از اسلحههايي بود كه ارتش در اختيار رزمندگان اسلام قرار داده بود. برخي ديگر نيز با كلاشينكفهايي كه از عراقيها به غنيمت گرفته بودند، ميجنگيدند.»
🧕«احترام پورشکری» یکی از #بانوان رزمنده و مادر شهید «عبدالرضا زنگنه» است، که در سالهای جنگ و دفاع مقدس، از پایگاه زینبیه به حمایت و پشتیبانی از رزمندگان پرداخته و پس از شهادت پسرش از اواخر سال ۵۹، در پشت جبهه خدمت کرده است.
🍃سال ۶۲ بود که در کلاس قرآن بسیج خواهران با حضور خانم نیکوسرشت شرکت می کرد، این خانم از احترام پورشکری خواسته بود که این مکان علاوه بر برگزاری دوره های قرآنی به پایگاهی برای پشتیبانی از رزمندگان جنگ تبدیل شود.
🍃در پایگاه با همکاری بانوان بسیجی محله، کارهای مختلفی انجام می دادند، پتوهای آغشته به خون رزمندگان را می شستند و در بالای پشت بام پهن می کردند، به خانواده های شهدا و رزمندگان سرکشی می کردند، لباس های زمستانه برای رزمندگان می بافتند و پولی که بابت پخت غذا و آش عایدشان می شد را برای آنان جمع آوری می کردند و عروس و دخترش نیز در این کارها همراه بودند.
🍃 همراه با دیگر خواهران بسیجی به چادرهای رزمندگان در منطقه جنگی قصرشیرین سرکشی کرده و آذوقه و میوه توزیع می کردند و حتی به منطقه خسروی بدون واهمه از مین های خاکی کوچکی که در زمین کار گذاشته شده بودند می رفتند...
🧕مريم كاتبي متولد سال ۱۳۳۸ در تهران است. او از رزمندگان و امدادگران دوران دفاع مقدس است. ايشان در كنار فرماندهان بزرگي همچون شهيد بروجردي و جاويدالاثر احمد متوسليان به چشم ميخورد.
🔹ايشان در دوران انقلاب، به عنوان امدادگر در تظاهرات شركت ميكرد و با شهيد فياضبخش فعاليت داشتند و وقتي انقلابيها در تظاهرات مجروح ميشدند، آنها را معالجه ميكردند تا به دست ساواك نيفتند.
🔹چون در دوره انقلاب خيلي از پرستاران و پزشكان بيمارستانها به خاطر قانون لزوم رعايت حجاب اعتصاب كرده بودند و مجروحين جنگي دوران انقلاب را از بيمارستانها بيرون كردند و رسيدگي نميكردند به خاطر همين ايشان زير نظر شهيد فياضبخش در يكي از مساجد از اين مجروحان استقبال و آنها را درمان و مداوا ميكرد.
🔹او در تابستان سال ۵۹ به كردستان رفت و تا پايان سال ۶۱ در كردستان ماندگار شد. حتي شش ماه هفت ماه بعد از ربوده شدن احمد متوسليان هم آنجا بود. بعد از كردستان هم تقريباً هفت ماهي براي امدادگري به جنوب رفت. بعد از آن هم تا سال ۶۷ و عمليات مرصاد فقط براي عملياتها كه مجروحان زيادي به بيمارستانها ميآمد به مناطق ميرفت و زماني هم كه در تهران بود در بيمارستان امام خميني كار ميكرد.
🔹اين پرستار و رزمنده جنگ، شهيد بروجردي و متوسليان را ناجيان كردستان ميداند. مريم كاتبي بعد از جنگ هم درس را در مقطع ليسانس رشته مامايي ادامه داد. تا سال ۷۲ فقط در بخشهاي مجروحين كار ميكرد و از آن به بعد وارد بخش مامايي بيمارستانها شد.
🔸با اعلام نیاز بیمارستان جندی شاپور اهواز در سال ۱۳۶۱ اولین امدادگران زن آذربایجان شرقی به منطقه اهواز که در محاصره بود، اعزام شدند و در عملیات بیت المقدس نیز حضوری گسترده داشتند و به مجروحان جنگ امدادرسانی می کردند.
🔸اما با توجه به خالی بودن شهر از سکنه و حضور رزمندگان در این منطقه، در بیمارستان رازی اهواز مستقر و به امدادگری رزمندگان مشغول شدیم.
🔸آن روزها روزهای سختی بود، به خصوص اینکه تجریه اولشان بود که دور از خانه در استانی دیگر حضور داشتند و هر لحظه آن پر از خطر بود، از هر سو صدای آژیر وضعیت قرمز می آمد و همه پنجره ها با پتو پوشش کامل داده شده بود.
⬅️از نظرایشان: حضور #بانوان در مناطق عملیاتی را قوت قلب برای رزمندگان دانست که زنان نیز در کنار مردان در جبهه ها حضور داشتند.
🔻یکی از خاطرات ایشان در آن دوران این بود که: رزمندگانی که از مناطق ترک نشین در جبهه حضور داشتند، درخواست های خود را از قبیل ارسال نامه و یا تماس با خانواده های خود را با ایشان در میان می گذاشتند که در این میان لحظات شادی و غم رزمندگان برای ایشان بسیار خاطره انگیز بوده است.
🧕صدیقه صارمی" یکی از زنان رزمنده تبریزی است که به عنوان امدادگر و پرستار در عملیات های مختلف هشت سال دفاع مقدس حضور فعالی داشته است، کسی که تجربه حضور در عملیات های رمضان،بیت المقدس، کربلای ۴، کربلای ۵، بدر و خیبر را دارد.
▫️بعد از طی کردن دوره های آموزش پرستاری و عقیدتی و نظامی وقتی در خانه مطرح کرد که می خواهد به جبهه برود، مادرش گفت کجا می روی ؟ جبهه کجاست؟ اما در نهایت فروردین سال ۱۳۶۱ رضایت مادر را کسب کرد و مادر به شوخی گفت برو، اما اگر جانباز شدی، من برای پرستاری در خدمت هستم و اگر شهید شدی چه بهتر،اما اگر اسیر شدی من نیستم پس مواظب باش اسیر نشوی.
▫️پس از کسب رضایت مادر، اردیبهشت سال ۱۳۶۱ وارد منطقه شده و در بیمارستان اهواز مشغول به مداوا و پرستاری از رزمندگان شد.
▫️اولین تجربه حضور وی در جبهه جنگ عملیات بیت المقدس اعلام بود که در نهایت به آزادی خرمشهر ختم شد.
▫️از بین عملیات هایی که توفیق داشت در آنها شرکت کند، عملیات رمضان بود که از جمله سخت ترین عملیات های دوران دفاع مقدس به شمار می رفت. 🟢@uma_hanifa🕊
🔰 دفتری داشت که ۲۰ مورد از برنامههای روزانه را به ردیف در آن نوشتهبود و به تعداد روزهای هفته، جلوشان ستون کشیدهبود. انتهای هر هفته هم نمودارهای خودسازی هفت روزه را میکشید، سیر صعودی و نزولی اعمالش را درمیآورد و با نمودار هفته قبل مقایسه میکرد.