وقتی متولد شدیم، بورس بین مردم گمنام بود
تلاش کردیم تا با زبون ساده و طنز مردم ایران رو هم با بورس هم با ریسکهاش آشنا کنیم
در روزهای سیاه سعی کردیم همراه مردم باشیم
و از سوءمدیریت و وضعیت بد اقتصادی با هر زبونی انتقاد میکنیم!
@twitter_admin
این داستان رو یکبار دیگه به یک مناسبت دیگه منتشر کردیم، ولی ماشالا تا دلتون بخواد برای همین یدونه داستان مصداق عینی پیدا میشه!! اینه که تصمیم گرفتم، یکبار دیگه هم براتون پست کنم
آوردهاند که در زمانهای خیلی قدیم توی شهری یه حکیم بوده که مردم برای درمان دردهاشون میرفتن پیشش!👨🔬
قصاب محل چشمش زخم شده بوده، هر روز یه شقه گوشت ور میداشته میبرده واسه حکیم که چشمشو درمان کنه!👨🏻🍖
این بدبخت قصاب چند ماه کارش همین بوده هر روز با یه نصفه گوسفند میرفته پیش حکیم، حکیمم زخمشو میبسته، میرفته تا فردا..👨🏻🍖
تا اینکه میزنه حکیم مریض میشه، پسرش رو که از طبابت سر در میآورده میزاره جای خودش..👨🎓
پسره صبح میره حکیمخانه مریضها رو ویزیت میکنه و شب میاد خونه پیش پدرش..👨🎓
پسره میگه؛ اره پدر فلانی و فلانی اومدن واسشون ضماد و مرحم تجویز کردم، فلانی هم دل درد داشت فلان دارو رو بهش دادم..👨🔬🌡💊
راستی، قصابم اومد چشمش زخم بود، طفلکی میگفت چند ماهه زخمش خوب نشده، خوب که نگاه کردم دیدم یه استخوان ریز، که موقع قصابی پریده تو چشمش، هنوز اونجاس اون باعث شده که چشمش عفونت بکنه و چند ماه درگیرش کنه💉🩹
حکیم یهو چشماش گشاد میشه😳😳😳😳 میگه نکنه استخونه رو در آورده باشی!!!😬😬
پسره میگه چرا در آوردم دیگه، بیچاره راحت شد😊
حکیم میگه خاک بر سرت!!!😒
تو فک کردی خودم کور بودم همون روز اول اون استخون رو ندیدم؟؟؟😡
من استخون گذاشتم لای زخم که تو هر روز یه شقه گوسفند بزنی به اون شیکم کارد خوردهت!!!🐑
احمق حیف نون!!
حالا که تو استخون رو در آوردی دیگه از کباب هم خبری نیست😑