Смотреть в Telegram
گنجینه ای سوالات دینی
دقیق بخوان دقیق جواب بدی غزوه بنی مصطلق در سال پنجم هجری در ماه شعبان این غزوه اتفاق افتاد اسباب بوجود آمدن این غزوه 1- همکاری بنی مصطلق با قریش 2- مانع رسیدن مسلمانان به مکه 3- خبر رسید که فرمانده شان حارث بن ابی ضراء لشکری را در حال آماده سازی است…
بخش دوم ادامه #غزوه بنی مصطلق #حادثه_افک توطئه منافقان در برانگیختن شعارھای جاھلی و ایجاد تفرقه بین صفوف منسجم یاران پیامبر اکرم ص ، با شکست مواجه گردید بنابراین درصدد طرحریزی حادثۀ جدیدی برآمدند و این بار حیثیت و آبروی پیامبر اکرم ص و خانوادۀ ایشان را مورد ھدف قرار دادند. عایشه می گوید: ھرگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم قصد سفری می‌نمودند درمیان زنان خود قرعه می‌انداخت و قرعه به نام ھر کس می‌افتاد، او را با خود میبرد. این بار در غزوۀ (بنی مصطلق) قرعه به نام من بیرون آمد و در این وقت حکم حجاب نازل شده بود بنابراین، من داخل کجاوه بر مرکب خود می‌نشستم. بعد از اینکه از غزوه فارغ شدیم و برگشتیم، نزدیک مدینه اردو زدیم. ھنوز شب بود که اعلام حرکت نمودند. من برای رفع حاجت به گوشه ای رفتم. وقتی میخواستم به طرف مرکب خود بیایم، متوجه شدم که گردنبند من پاره شده و مھره ھایش ریخته است؛ من مشغول جمع آوری آنھا شدم. در آن اثنا، کسانی که مسئول حمل کجاوۀ من بودند، حسب معمول به گمان اینکه من داخل آن ھستم، کجاوه را بر روی شترم گذاشتند. و چون من ھنوز جوان بودم و زنان در آن وقت به خاطر نداشتن غذای کافی لاغر اندام و سبک بودند بنابراین، آنھا متوجه خالی بودن کجاوه نگردیدند و شتر را ھمراه کاروان به حرکت درآوردند. من نیز بعد از اینکه گردنبند خود را پیدا نمودم، به محل کاروان آمدم و متوجه شدم که کاروان رفته است و اثری از آن نیست و چون میدانستم که اگر آنھا متوجه قضیه بشوند، برمیگردند، در ھمان جا نشستم و سپس به خواب رفتم. صفوان بن معطل سلمی که پشت سر لشکر مانده بود، ھنگام صبح، که ھنوز ھوا روشن نشده بود، به محل کاروان رسیده بود و از دور متوجه گردیده بود که چیزی جا مانده است. وقتی نزدیک میآید، مرا که قبل از حکم حجاب دیده بود، میشناخت و من با شنیدن « ّاناالله و انااليه راجعون» از زبان ایشان، بیدار شدم و خود را پوشاندم. عایشه میگوید: به خدا سوگند! او حتی یک کلمه با من حرف نزد فقط مکرر «اناالله» میگفت و شترش را خواباند و من برآن سوار شدم. او پیاده جلو شد و من سوار بر شتر، پشت سر ایشان تا به لشکر که در گرمای ظھر در جایی اردو زده بود، رسیدیم. پس از آنجا ماجرا شروع شد و کسی که این جریان را رھبری می کرد، عبدالله بن ابی سلول بود. #ادامه دارد...........
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств