مرکز نزدیکی به خدا

#توبه_نصوح
Канал
Логотип телеграм канала مرکز نزدیکی به خدا
@tobe94Продвигать
2,67 тыс.
подписчиков
10,8 тыс.
фото
2,35 тыс.
видео
2,88 тыс.
ссылок
✨با مـا یه پاکی دلچسب رو تجربه کن🕊 به سایتمون هم سر بزن👇 www.tobe94.com لیست پاکی/مسابقه/ارسال تجربه @Listpaki_mosabeghat تبادل و تبلیغ👇 @tabadol_tobe94 آیدی اینستاگرام👇 @tobe94com آیدی سروش و ایتا👇 @tobe94 رادیو توبه👇 @tobe94radio
مرکز نزدیکی به خدا via @like
🌙🌙🌙🌙بسم الله الرحمن الرحیم🌙🌙🌙🌙 امروزم الحمدلله رب العالمین پاک موندم و نلغزیدم✌️🏻 اگه خدا بخواد دارم برای سربازی آقا جانم آماده میشم...🍃🌸 ان شاءالله از این مرحله سربلند بیرون میام و خودمو به خودم ثابت میکنم♥️ سرتو بگیر بالا و بلند بگو یا علی...✌️🏻 #یاعلی…
❄️❄️❄️❄️بسم الله الرحمن الرحیم ❄️❄️❄️❄️

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم میفرمایند:👇🏻


#توبه_نصوح ،
#پشيمانى_از_گناهى_است_كه_از_تو_سر_میزند،
#سپس_فورا_با_پشيمانى_خود_از_خدا_آمرزش‌بخواهى‌و_ديگر_هرگز_به_آن_برنگردى.


#روز_چهارم

امروز حواست به چشمای قشنگت باشه رفیق ♥️
مبادا ناپاک شون کنی...

مثل روزای قبل باهم عهد میبندیم:👇🏻

ما جوانان...🍃🌸
عهد میبندیم که امروز را هم پاک مانده و از هوای نفس پیروی نکرده و در مسیر بندگی ثابت قدم بمانیم♥️♥️♥️

باشد که مقبول حضرت دوست افتد...🍃

لازمه ی استواری بر این پیمان هم مواردیه که تیتروار چندتاشو براتون میگم:👇🏻

۱)حفظ افکار و دوری از خیالات🧠
۲) نماز اول وقت🤲🏻
۳)قرائت سوره مبارکه لقمان🍃
۴)استفاده کم از موبایل و حتی الامکان عدم استفاده از اینستاگرام و ممنوعیت وبگردی های بی هدف
۵)کنترل چشم🍃
۶)حتی الامکان توی جمع بودن و تنها نشدن
۷)حتی الامکان دوری از نامحرم (چه حضوری و چه مجازی)

#چله‌ی_پاکی
#روز_چهارم
#تو_میتونی
@tobe9494
💚امشب قبل خواب #توبه ڪن

💞 #توبه_نصوح
💛شاید آخرین شب زندگیت باشد و فرصتے براے بازگشت بہ سوے #الله_متعال نداشته باشے
❤️بہ #خاطر_خُدا خوشے موقت دنیا را نادیده بگیر
🌹🍃 @tobe94
#ترک_گناه

#تـوبه_واقعی
#توبه_نصوح ؛
حــتما متن زیر را مطالعہ ڪنید ✓

ارزش یک بارخواندن رادارد...

#نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او با سوءاستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد و برایش لذت بخش نیز بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.از قضا گوهر گرانبهاىش همانجا مفقود شد ، دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین براى گرفتن اوبه خزینه آمدند به خداى تعالی رو آورد و از روى اخلاص و بصورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان٬ شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد وبه خانه خود رفت.او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهى که در چندفرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکى از روزها همانطورکه مشغول کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد.
روزی کاروانى راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید،نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا به رسم آن روزگار و بخاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.
نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه، ازدواج کرد.
روزی دربارگاهش نشسته بود٬شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت میش تو پیش من است و هرچه دارم از آن میش توست می دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
آن شخص به دستور خدا گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن یک میش بوده است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت٬ اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند.
به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، "توبه نصوح" گویند ✓

صــدبار اگر توبه شکستے بازآ
به حرمت ماه عزای فاطمیه
ترڪ گناه به عشق مادر🖤


⛅️الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌤

🆔 @tobe94