Смотреть в Telegram
قطعه‌های ناامیدی: میله‌های بی‌پرچم «دوستت دارم» در واقع معادل پوشیده‌ای برای «سهم بزرگی از آینده‌ام را با تو می‌بینم» است. دوست داشتن دیگری است که اصلاً آینده را برای من ممکن می‌کند. بی‌دوست داشتن او آینده تاریکی محض است. برای همین وقتی کسی ترکمان می‌کند، بیشتر از خاطره‌ها امیدهای محوشده‌اند که رنجمان می‌دهند. ▪️ فروپاشیدن امید؟ یا فروریختن؟ فرق «فرو-ریختن» با «فرو-پاشیدن»، فرقِ جهتِ سقوط اجزاست وقتی از بدنه‌ی یک سازه جدا می‌شوند. می‌افتند یا پرتاب می‌شوند؟ اولی نتیجه‌ی خستگی سازه‌ست. سازه‌ی کلافه: اجزاش می‌ریزند ــ بی‌حوصله. دومی نتیجه‌ی خشونتِ سازه‌ست: می‌ترکد و می‌پاشد به اطراف- نتیجه‌ی نیرویی اضافه، نه بی‌نیرویی. ‏فیلیپ راث توی مصاحبه‌ای از میلان کوندرا می‌پرسید «به نظرت جهان به‌زودی از هم می‌پاشد؟» کوندرا جواب می‌داد «تا منظورت از "به‌زودی" چی باشد.» نمی‌پرسید منظورت از انهدام و از هم پاشیدن چی است. خودش بلد بوده ـــ می‌دانسته جهان همین حالاش هم از هم پاشیده است. به زودی یعنی کِی؟ نه فروریختن، نه فروپاشیدن. شکستن. ‏شکستنِ یک پیوند، «برگشتن» به‌صورتی از بی‌پناهی است: من پیش از تو تنها/بی‌پناه بودم‌ـــ «دوباره» همان‌طور خواهم بود؛ نه چیزی جدید، که تکرار چیزی قدیمی. جنتی‌عطایی/داریوش در «جشن دلتنگی» درباره‌ی همین رجعت حرف می‌زنند. رفتنِ تو به اندازه‌ی برگشتنِ اجباری من به خودم ترسناک نیست: دیگری «سنگرِ وحشتِ من از من» است. ▪️ برگشتن؟ نه، برگرداندن. ‏از یک «رابطه» چیزهایی جا می‌مانند و موظف‌اند بعدها دائماً گوش‌زد کنند «یک پیوند هیچ‌وقت قطع نمی‌شود.» رابطه یک خط نیست که بریده شود و تمام. رابطه یک ریخت‌وپاش است؛ یک مین‌گذاری شلخته توسط سربازهایی فراموش‌کار که بعداً خودشان روی این مین‌ها راه خواهند رفت؛ و به یاد خواهند آورد. ▪️ کافکا- نامه به میلنا: ‏«نمی‌توانستم از تخت بیرون بیایم. نه از آن‌ رو که خسته بودم. بلکه چون سنگین بودم– باز هم همان کلمه، این تنها کلمه‌ای‌ست که مناسب حالم است. درکش می‌کنی؟ این سنگینی چون سنگینی کشتی بی‌سکانی‌ست که به امواج می‌گوید: برای خودم بیش از حد سنگین و برای شما بسیار سبکم.» ▪️ ‏فرار از رنجِ فراموشی مثل این است که شروع کنی به دویدن تا از پاهات فرار کنی. ▪️ ریچارد براتیگان: “One day Time will die, and Love will bury it.” «یک روز زمان می‌میرد، و عشق دفنش می‌کند.» ▪️ ‏سنگ‌ریزه‌ای می‌افتد. جلوی نگاه منتظرم قل می‌خورد. می‌رود پایین. اتفاقی نمی‌افتد. پایین‌تر می‌ایستد و بهمنی از سنگ نمی‌شود. تمام سنگ‌ریزه‌های تمام کوه‌ها همین‌طوری یک‌جا ایستاده‌اند؛ با بهمنی-از-سنگ-نشدن. کوه پر از سنگ‌ریزه‌های ناامید است که یک‌کم پایین‌تر از جایی که راه افتادند متوقف شده‌اند. ▪️ گذشته بعداً می‌آید.
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств