«احکام مقدس ـــ پچپچههای خداوند در گوش برگزیدگان ـــ که سنگ بنای دیکتاتوریهای موعودی هستند، بعد از استقرار دیکتاتوریها رفتهرفته تبدیل میشوند به «قوانین»؛ همه چیز در فرسایشی پیوسته زمینی میشود: آنوقت دیگر خبری از «گناهکار»ها نیست، از این لحظه به بعد خطاکارها «مجرم» اند. مسئله دیگر چیزی بیرون از حوزهی فقه، چیزی دقیقاً درون حیطهی کار حقوق است. شهروندِ مجرم نه در آسمانها و بعد از مرگ، که در همین جهان مجازات خواهد شد ـــ نه به دست خداوند، که به دست دولت- به دست نمایندهی خداوند/ به دست بازنماییِ نهادیِ او روی زمین.
این برونسپاری عدالت -از دست خداوند به دست دولت- خداوند را بازنشسته میکند. تمام تقاصها روی زمین گرفته شدهاند، عدالتی برای جاری شدن به دست خداوند باقی نمیماند: دادگاه او گناهکار مجازاتنشدهای نخواهد داشت. هیچ لحظهی خصوصیای بیرون از نظارت دولت وجود ندارد تا در حوزهی مسئولیت خداوند باشد. او بازنشست شده و آسمان خالی است: آسمان تنها در گزارشهای هواشناسی دولتی و زیر رادارهای نظامی وجود دارد.
در چنین چرخشی، فرآیندهای تولید معنا واژگون میشوند. معنای «آسمان» پس از بازنشستگی الهیاتیِ بزرگ چیزی جز صفحهای برای بازتاب دادنِ تکهها و رخدادهای زمین نیست ـــ آسمان که منبع همیشگی اعطای قدرتِ مقدس به نمایندهی برگزیدهی خداوند روی زمین بود، در عرض چند دهه تبدیل میشود به تجسم ناکارآمدی سیاستهای محیطزیستی او. آسمانی که دیگر مبدأ ارسال احکام الهی یا فضای سکونت خداوندی گویا و شنوا نیست، برای شهروندِ دیکتاتوری تبدیل به فضایی لببهلب از دیاکسیدکربن میشود و برای خود او، برای برگزیدهای که امتداد خداوند در غیاب اوست، تبدیل به میدانِ دائمیِ تهدید: از آسمان دودگرفته، نه پیامهای مقدس، که راکتِ پهپاد و ریزپرندهی انتحاری و بدنهی سوختهی بالگرد به زمین میرسد ــــ آسمان، صفحهی انعکاس زمین است: باید درست در میانهی نماز و نیایش وحشتزده به گوشههای مختلف آسمان نگاه کرد. نمازهای میت، برای بازماندگانِ برگزیده نماز وحشت اند.»