#گورتان_را_گم_کنیدشعر و اجرا:
#محمود_درویش@tashakolefaragir1«گورتان را گم کنید»
ای شمایی که از سر ریزِ کلمات می گریزید
از شما شمشیر است و از ما خون
از شما آهن و آتش است و از ما گوشت و پوستمان
از شما یک تانک دیگر و از ما سنگ
از شما گاز اشگ آور و از ما باران
"ما آنچه شما از آسمان و هوا دارید را داریم
پس سهمتان را از خون ما بردارید و گورتان را گم کنید"2
گورتان را گم کنید و به پایکوبی و بزمتان برسید
که باید نگران گل ها بر مزار شهیدانمان باشیم
بر ماست که هر طور که می خواهیم نفس بکشیم
ای شمایی که از سر ریزِ کلمات می گریزید
توهماتتان را دفن کنید و گورتان را گم
و عقربه ی ساعت را به زمانه ی گوساله مقدس برگردانید
یا به ریتم موسیقی شلیک تفنگ ها
آنچه ما اینجا داریم شما را خوش نمی آید
پس گورتان را گم کنید
ما آنچه شما ندارید را داریم
وطنی خونین، خونی که از مرمش می رود
وطنی برازنده ی فراموشی یا خاطرات
ای شمایی که از سر ریز کلمات می گریزید
وقتش رسیده گورتان را گم کنید
بروید هر کجا که می خواهید زندگی کنید
اما نه در میان "ما"
وقتش رسیده که گورتان را گم کنید
و در هرکجا که می خواهید بمیرید
ولی نه در میان "ما"...