تصنیف
#یادگار_دوست شعر
#مولاناخواننده
#شهرام_ناظری#ماهور ـ
#گوشه_داد #سوز_و_گداز
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان با هر چه دلم قرارگیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان.
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو.
بازآ که تا به خود نیازم بینیبیداری شبهای درازم بینی
نی میغلطم که خود فراق تو مرا
کی زنده رها کند که بازم بینی.
هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بی رحم تو بی زارتر است
بگذاشتیم، غم تو مگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است.
برمن در وصل بسته میدارد دوست
دل را بر ما شکسته میخواهد دوست
زین پس من و دل شکستگی بر در او
چون دوست، دل شکسته میدارد دوست.
خود منکر آن نیست که بر دادم دل
آن به که بر سودای تو بسپارم دل
گر من به غم عشق تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه میدارم دل؟.
در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است
هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است
از درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان که کند مرا که دردم هیچ است؟.
من بودم و دوش آن بت بندهنواز
از من همه لابه بود و از وی همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه؟ حدیث ما بود دراز.
دل تنگم و دیدار تو درمان من استبی رنگ رخت زمانه زندان من استبر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچه کز غم هجران تو بر جان من است.
ای نور دل و دیده و جانم چونی
وی آرزوی هر دو جهانم چونی
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی.
افغان کردم برآن فغانم میسوخت
خامش کردم چون خامشانم میسوخت
از جمله کرانها برون کرد مرا
رفتم به میانی، در میانم میسوخت.
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
که آن درد به صد هزار درمان ندهم#سرنگون_باد_رژیم_سرمایه_داری_جمهوری_اسلامی#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی #انقلاب@tashakolefaragir1https://t.center/Azadtareen گروهما رای نخواهیم داد