انتقام فراگیر

#فروغ_فرخزاد
Канал
Политика
Юмор и развлечения
Новости и СМИ
Социальные сети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала انتقام فراگیر
@tashakolefaragir1Продвигать
249
подписчиков
8,26 тыс.
фото
7,08 тыс.
видео
7,17 тыс.
ссылок
چه موضوع ای زیبا تر از آن است که از غم ها و دردهای مان در این سالیان دراز بگوییم و دست به کاری بزنیم تا فردایی روشن را بتوانیم برای همه به ارمغان بیاوریم پس بیاییم برخیزیم! مردمی که به دیدنِ جاری شدنِ خون عادت کرده‌اند خیلی زود یاد می‌گیرند...
برایم گریه کن امشب
احمدظاهر
برایم گریه کن امشب

خواننده: #احمد_ظاهر
شعر: #فروغ_فرخزاد

افغانستان

#مرگ_بر_جمهوری_اسلامی
#سرنگون_باد_رژیم_سرمایه_داری_جمهوری_اسلامی
#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب

https://t.center/tashakolefaragir1
@tashakolefaragir1   کانال
@Azadtareen               گروه
@tashakolefaragir       گروه

مردم چرا نشستیم !؟
          ‌  منجی خود ما هستیم!!!

می کشم
           می کشم
                     هرکه برادرم کشت
برایم گریه کن امشب
احمدظاهر
برایم گریه کن امشب

خواننده: #احمد_ظاهر
شعر: #فروغ_فرخزاد

افغانستان

#مرگ_بر_جمهوری_اسلامی
#سرنگون_باد_رژیم_سرمایه_داری_جمهوری_اسلامی
#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب

https://t.center/tashakolefaragir1
@tashakolefaragir1   کانال
@Azadtareen               گروه
@tashakolefaragir       گروه

مردم چرا نشستیم !؟
          ‌  منجی خود ما هستیم!!!

می کشم
           می کشم
                     هرکه برادرم کشت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برایم گریه کن امشب

خواننده: #احمد_ظاهر
شعر: #فروغ_فرخزاد


#مرگ_بر_جمهوری_اسلامی
#سرنگون_باد_رژیم_سرمایه_داری_جمهوری_اسلامی
#زندانی_سیاسی #کارگر_زندانی #معلم_زندانی #دانشجوی_زندانی
#انقلاب

https://t.center/tashakolefaragir1
@tashakolefaragir1   کانال
@Azadtareen               گروه
@tashakolefaragir       گروه

مردم چرا نشستیم !؟
          ‌  منجی خود ما هستیم!!!

می کشم
           می کشم
                     هرکه برادرم کشت
C'est La Vie
Peter Cavallo
#تک_موسیقی زندگی است، #پیانو #پیتر_کاوالو

#سراوان
#مردم

با من بیا
با من به آن ستاره بیا
به آن ستاره‌ای که هزاران‌هزار سال
از انجماد خاک و مقیاس‌های پوچ زمین دور است
و هیچ‌کس در آن‌جا از روشنی
نمی‌ترسد
#فروغ_فرخزاد



(کانال)
@tashakolefaragir1
http://t.center/tashakolefaragir1

(گروه)
@tashakolefaragir
http://t.center/tashakolefaragir
#به_آفتاب_سلامی_دوباره_خواه_داد

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جوی‌بار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویل‌ام بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل‌های خشک گذر می‌کردند
به دسته‌های کلاغان
که عطر مزرعه‌های شبانه را
برای من به هدیه می‌آوردند
به مادرم که در آینه زندگی می‌کرد
و شکل پیری من بود
و به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهب‌اش را
از تخمه‌های سبز می‌انباشت سلامی دوباره خواهم داد

می‌آیم می‌آیم می‌آیم
با گیسوی‌ام: ادامه بوهای زیر خاک
با چشم‌هایم: تجربه‌های غلیظ تاریکی
با بوته‌ها که چیده‌ام از بیشه‌های آن سوی دیوار

می‌آیم می‌آیم می‌آیم
و آستانه پر از عشق می‌شود
و من در آستانه به آن‌ها که دوست می‌دارند
و دختری که هنوز آن‌جا
در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد.

شاعر: #فروغ_فرخزاد | ۱۳۴۵ - ۱۳۱۳ |

(کانال)
@tashakolefaragir1
http://t.center/tashakolefaragir1

(گروه)
@tashakolefaragir
http://t.center/tashakolefaragir
انتقام فراگیر
@Mojeesepid – آیه های زمینی / فروغ فرخزاد
#آیه_های_زمینی
#فروغ_فرخزاد

آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین ها رفت
و سبزه ها به صحرا ها خشکیدند
و ماهیان به دریا ها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود
نپذیرفت
شب در تمام پنجره های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راهها ادامه خود را
در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشد
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچ کس
دیگر به هیچ چیز نیندیشید
در غارهای تنهایی
بیهودگی به دنیا
آمد
خون بوی بنگ و افیون می داد
زنهای باردار
نوزادهای بی سر زاییدند
و گاهواره ها از شرم
به گورها پناه آوردند
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پبغمبران گرسنه و مفلوک
از وعده گاههای الهی گریختند
و بره های گمشده
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشتها نشنیدند
در دیدگان آینه ها گویی
حرکات و رنگها و تصاویر
وارونه منعکس می گشت
و بر فراز سر دلقکان پست
و چهره وقیح فواحش
یک هاله مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی می سوخت
مرداب های الکل
با آن بخار های گس مسموم
انبوه بی تحرک روشن فکران را
به ژرفنای خویش کشیدند
و موشهای موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجه های کهنه جویدند
خورشید مرده بود
خورشید مرده بود و فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گمشده ای داشت
آنها غرابت این لفظ کهنه را
در مشق های خود
با
لکه درشت سیاهی
تصویر می نمودند
مردم
گروه ساقط مردم
دلمرده و تکیده و مبهوت
در زیر بار شوم جسد هاشان
از غربتی به غربت دیگر می رفتند
و میل دردناک جنایت
در دستهایشان متورم میشد
گاهی جرقه ای جرقه ناچیزی
این اجتماع ساکت بی جان را
یکباره از
درون متلاشی می کرد
آنها به هم هجوم می آوردند
مردان گلوی یکدیگر را
با کارد میدریدند
و در میان بستری از خون
با دختران نا بالغ
همخوابه میشدند
آنها غریق وحشت خود بودند
و حس ترسناک گنهکاری
ارواح کور و کودنشان را
مفلوج کرده بود
پیوسته در
مراسم اعدام
وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون می ریخت
آنها به خود فرو می رفتند
و از تصور شهوتناکی
اعصاب پیر و خسته شان تیر میکشید
اما همیشه در حواشی میدانها
این جانیان کوچک را می دیدی
که ایستاده اند
و خیره گشته اند
به ریزش مداوم فواره های آب
شاید هنوز هم در پشت چشمهای له شده در عمق انجماد
یک چیز نیم زنده مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بی رمقش می خواست
ایمان بیاورد به پاکی آواز آبها
شاید ولی چه خالی بی پایانی
خورشید مرده بود
و هیچ کس نمی دانست
که نام آن
کبوتر غمگین
کز قلب ها گریخته ایمانست
آه ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی به سوی نور نخواهد زد ؟
آه ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صدا ها ...
(کانال)
@tashakolefaragir1
http://t.center/tashakolefaragir1

(گروه)
@tashakolefaragir
http://t.center/tashakolefaragir