چه موضوع ای زیبا تر از آن است
که از غم ها و دردهای مان در این سالیان دراز بگوییم
و دست به کاری بزنیم تا فردایی روشن را بتوانیم برای همه به ارمغان بیاوریم
پس بیاییم برخیزیم!
مردمی که به دیدنِ جاری شدنِ خون عادت کردهاند
خیلی زود یاد میگیرند...
🚩با کشورم چه رفته است با کشورم چه رفته است که زندانها از شبنم و شقایق سرشاراند و بازماندگان شهیدان انبوه ابرهای پریشان و سوگوار درسوگ لالههای سوخته میبارند با کشورم چه رفته است که گلها هنوز سوگوارند با شور گردباد آنک منم که تفتهتر از گردبادها در خارزار بادیه میچرخم تا آتش نهفته به خاکستر آشفتهتر ز نعرهی خورشیدهای تیر از قلب خاکهای فراموش سر کشد تا از قنات حنجرهها موج خشم و خون روی غروب سوختهی مرگ پر کشد این نعرهی من است این نعرهی من است که روی فلات میپیچد و خاکهای سکوت زمانهی تاریک را میآشوبد و با هزار مشت گران بر آبهای عمان میکوبد این نعرهی من است که میروبد خاکستر زمان را از خشم روزگار بعد از تو ای ای گلشن ستارهی دنبالهدار اعدام ای خسرو بزرگ که برق و لرزه در ارکان خسروان بودی ای آخرین ستاره خونینترین سرور در باغ ارغوان در ازدحام خلق در دور دست و نزدیک من هیچ نیستم جز آن مسلسلی که در زمینهی یک انقلاب میگذرد و خالی و برهنه و خونآلود سهم و سترگ و سنگین در خون تودههای جوان میغلتد تا مثل خار سهمناک و درشتی روییده بر گریوهای گل سرخ آینده را بماند در چشم روزگار یاد آور شهادت شوریدگان خلق بر ارتش مهاجم این نازی، این تزار ای خشم ماندگار ای خشم خورشید انفجار ای خشم تا جوخههای مخفی اعدام در جامههای رسمی آنک آنک هزار لاش خوار ای خشم مثل هزار توسن یال افشان خون شیهه بسته است بر این ویران دیگر ببار ببار ای خشم ای خشم چون گدازهی آتشفشان ببار روی شب شکسته استعمار اما دریغ و درد که جبریلهای اوت با شهپر سپید از هر طرف فرود میآیند و قلب عاشقان زمان را با چشم و چنگ و دندان میخایند و پنجههای وحشت پنهان را با خون این قبیله میآلایند با این همه شجاع با این همه شهید با کشورم چه رفته است که از خاک میهن گلگون از کوچههای دهکده از کوچههای شهر از کوچههای آتش از کوچههای خون با قلب سربداران با قامت قیام انبوه پاره پوشان انبوه ناگهان انبوه انتقام نمیآیند چشم صبور مردان دیری ست در پردههای اشک نشسته است دیری ست قلب عشق در گوشههای بند شکسته است چندان ز تنگنای قفس خواندیم که از پارههای زخم گلو بسته است ای دست انقلاب مشت درشت مردم گل مشت آفتاب با کشورم چه رفته است.
🚩باد و توفان گر کند غوغا بر پا برف و بوران گر بتوفد در شبها بانگ تندر گر خروشد در دریا شب زند گر خیمهها بر جنگلها کوه سرکش سر بساید آسمان را، همه جا سر فرازد پابرجا، بنگرد بر دریاها میخروشد ز دل ابر سیاه میشکوفد گل خون همهجا سوز پنهان عاشقان دلیر سر کشد از دل تیر دل تیر دل تیر زندگی میشکفد پر غوغا، در دل سبز همه جنگلها میدود با گل خون در دل شب میدرخشد از افقهای خاور کوهپایه خون ما در هر جام لالهٔ سرخ بر فروزد آتشها سر کشاند از سنگرها
🚩باد و توفان گر کند غوغا بر پا برف و بوران گر بتوفد در شبها بانگ تندر گر خروشد در دریا شب زند گر خیمهها بر جنگلها کوه سرکش سر بساید آسمان را، همه جا سر فرازد پابرجا، بنگرد بر دریاها میخروشد ز دل ابر سیاه میشکوفد گل خون همهجا سوز پنهان عاشقان دلیر سر کشد از دل تیر دل تیر دل تیر زندگی میشکفد پر غوغا، در دل سبز همه جنگلها میدود با گل خون در دل شب میدرخشد از افقهای خاور کوهپایه خون ما در هر جام لالهٔ سرخ بر فروزد آتشها سر کشاند از سنگرها
با تمام سرکوب ها ، زندان ها ، شکنجه ها و کشتار ها ما همچنان زنده ایم و آماده ی قیام های فراگیر این کانال دوباره آماده است تا هر پیام قیام و اعتصاب را به گوش همگان برساند درود سرخ بر همه✌🌹
یادنامه #سعید_سلطان_پور به مناسبت سالگرد تولد و مرگ ، "کلاهام را به احترام آفتابگردانها برمیدارم" مجموعهی سعید سلطانپور (تولد ۱۵ خرداد ۱۳۱۹ و تیرباران ۳۱ خرداد ۱۳۶۰) فراهم شده است. رفیق سعید سلطانپور بیشک یکی از بیبدیلترین هنرمندان ایران است. هنرمندی که اندیشه و هنرش را در خدمت مردم چهار حرف به کار گرفت و اصولاً هنری جز این را به رسمیت نمیشناخت. او همانطور زیست که میاندیشید. او شاعری است که برای “زمانه”اش غزل میسرود، برای “رودخانه”، برای “بند” و “سحر در بند”، برای “دلاوران” و “رفیق”، برای “شکنجه” “در بند پهلوی” “شانه به شانه با فلزتاوان و زمینکاوان” “چهار حرف” را میسرود. پرداختن به سعید سلطانپور آنچنان که شایستهی اوست، در مجموعهای کوچک مانند این غیرممکن است . اری ۳۱ خرداد رفیق شفیق زحمتکشان سعید سلطانپور شاعر و نویسنده . فدایی خلق جاودانه شد . یادش گرامی و راه سرخش پر رهرو باد #سی_سخت#کوله_بر#کارگر_زندانی#ملعم_زندانی#دانشجوی_زندانی#آزادی_بیان#بلوچستان_تنها_نیست#غم#سراوان_تنها_نیست #... @tashakolefaragir1 @tashakolefaragir