چه موضوع ای زیبا تر از آن است
که از غم ها و دردهای مان در این سالیان دراز بگوییم
و دست به کاری بزنیم تا فردایی روشن را بتوانیم برای همه به ارمغان بیاوریم
پس بیاییم برخیزیم!
مردمی که به دیدنِ جاری شدنِ خون عادت کردهاند
خیلی زود یاد میگیرند...
ویران کردم کشور خویش وُ میدان وُ عرش وُ رواقهایم و بر گُردهی ریههایم، به جستوجو درآمدم تا به دریا بیاموزانم بارانهایم را و ارزانیاش کنم آتش و آتشدانام و زمان آینده را بر لبانام بنگارم
زبان خویشتن دارم امروز و مرز وُ و نشان وُ سرزمینام و مردمانی که، با حیرت خویش سیرابام میکنند و روشنی برمیگیرند از ویرانه و بالهایم.