چه موضوع ای زیبا تر از آن است
که از غم ها و دردهای مان در این سالیان دراز بگوییم
و دست به کاری بزنیم تا فردایی روشن را بتوانیم برای همه به ارمغان بیاوریم
پس بیاییم برخیزیم!
مردمی که به دیدنِ جاری شدنِ خون عادت کردهاند
خیلی زود یاد میگیرند...
#نفسم_گرفت_از_این_شهر، #در_این_حصار_بشکن در این حصار جادوییِ روزگار بشکن چو شقایق از دل سنگ برآر، رایت خون به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن توکه ترجمان صبحی به ترنم و ترانه لب زخم دیده بگشا، صف انتظار بشکن #شب_غارت_تتاران_همه_سو_فکنده_سایه #تو_به_آذرخشی_این_سایه_دیوسار_بشکن زبرون کسی نیاید جویباریی تو اینجا تو ز خویشتن برون آ، سپه تتار بشکن سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن بسرای تا که هستی که سرودن است بودن به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن