چه موضوع ای زیبا تر از آن است
که از غم ها و دردهای مان در این سالیان دراز بگوییم
و دست به کاری بزنیم تا فردایی روشن را بتوانیم برای همه به ارمغان بیاوریم
پس بیاییم برخیزیم!
مردمی که به دیدنِ جاری شدنِ خون عادت کردهاند
خیلی زود یاد میگیرند...
روزهایم میگذرند شبهایم میگریند باد میگرید عقل و هوشام برباد میرود زمان از دست میرود زندگی بیاشتیاق میایستد در انتظارت هستم... ○در انتظار هوایی که تنفس کنم در انتظارِ بهار... در انتظار خندههایی از تهدل در انتظار بیستسالگی دریایی آرام و طوفانیام بیاشتیاق زندگی میایستد. در انتظارت هستم چشم به راهات هستم... ○در انتظارت هستم بیا و تاخیر مکن هر کجا که هستی هر که هستی بیا و تاخیر مکن زمان کوتاه است... ○رویای ناشناختهی من، نام تو چیست؟ همچون نقاشی که نقش میآفریند در انتظارت هستم. با انگشتهایم در رویاهایم تو را نقاشی میکنم، دیوانهوار در انتظارت هستم....