چه موضوع ای زیبا تر از آن است
که از غم ها و دردهای مان در این سالیان دراز بگوییم
و دست به کاری بزنیم تا فردایی روشن را بتوانیم برای همه به ارمغان بیاوریم
پس بیاییم برخیزیم!
مردمی که به دیدنِ جاری شدنِ خون عادت کردهاند
خیلی زود یاد میگیرند...
#فرزانه_برزهکار، مادر جاوید نام #عرفان_رضایی، در سالگرد جانباختن فرزندش نتوانست بر سر مزار او حاضر شود،او در زندان بود! حالا پس از #آزادی از #زندان از حال و روز خودش در روز سالگرد جان باختن فرزندش میگوید:
«توی زندان که بودم وقتهایی که میتوانستم تمرکز کنم، توی یک دفتر مینوشتم. نوشتههایم را آوردهام خانه. اما حتی حال این را ندارم که از رویشان تایپ کنم. حالش را ندارم ورق بزنم و از نو بخوانم. وقتی یادم میآید سی ام شهریور...توی آن لحظه ...آن ساعت ...آن ثانیه .... کنارت نبودم... عرفان ...عرفان جان...عرفانم ...عرفان من .... من آن روز دلم به هوای تو پر زد ... دلخور نباش از من. یک روز جبرانشمیکنم. جبرانشمیکنم.»