ابوبكر صديق-رضی الله عنه- نيز با وجود آنهمه بزرگي و مقام و با آنكه نسبت به آنان خوبي كرده و آزادشان نموده، بيهيچ منتي به سخنانشان گوش سپرد. همينطور اسلام، نهديه و دخترش را به چنان اخلاقي آراسته كرد كه با وجودي كه ميتوانستند گندم هاي آن زن را بگذارند و دست از كار بكشند، باز هم كارشان را نه به عنوان يك وظيفه كه از روي لطف و احسان، ادامه دادند تا گندمها و آردهاي آن زن، خوراك حيوانات و پرندگان نشود و يا باد، آن را نبرد.
يك بار ابوبكر صديق-رضی الله عنه- ، كنيزي از بنيمؤمل از قبيلهي عدي بن كعب را ديد كه توسط عمر بن خطاب شكنجه ميشد تا از اسلام برگردد. در آن زمان كه عمر-رضی الله عنه- ، هنوز مسلمان نشده بود، آن كنيز را به حدي زد كه خودش خسته شد و گفت: «پوزش ميخواهم كه خسته شدم و ديگر نميتوانم ادبت كنم!» آن كنيز مسلمان گفت: «خداوند، با تو نيز چنين كند.» ابوبكر-رضی الله عنه- ، اين صحنه را ديد، كنيز مسلمان را خريد و آزادش نمود.
ابوبكر-رضی الله عنه- ، غلامان و كنيزان زيادي در راه اسلام آزاد كرد. او، شيخ اسلام و بزرگمرد امت بود و درميان قومش چنين شناخته شده بود كه: «به نداران و بينوايان كمك ميكند؛ با خويشاوندان، رابطهي خويشي دارد؛ ناتوانان و يتيتمان را سرپرستي ميكند؛ مهماننواز است و در سختيها، ياور بلازدگان.» بله، ابوبكر صديق-رضی الله عنه- در دوران جاهليت نيز در گناه آشكاري غوطهور نشد. او، آنچنان مهربان بود كه همه، دوستش داشتند. از قلب ابوبكر-رضی الله عنه- بر ضعيفان و بردگان، مهر و محبت ميباريد؛ وي، بخش زيادي از ثروتش را براي آزادي بردگان، هزينه كرد و آنان را در راه خدا و به خاطر خدا، آزاد نمود. البته زماني كه ابوبكر-رضی الله عنه- ، چنين كارهاي بزرگ و سترگي ميكرد، هنوز حكم و يا ترغيبي اسلامي در مورد آزاد كردن بردگان نازل نشده بود كه به آزاد كردن بردهها، فرابخواند و به پاداش زيادي براي انجام چنين كاري نويد بدهد.
♦️ ادامه دارد...
@tarbiytf