.
ترنم پاییزی ام
جنس سروده هایم بارانی ست
بغض هایم خیس
چشم هایم دو انارِ
سرخ بجا مانده بر درختان
فصل زرد؛
انگشتانم نوازنده ی
نوای عشقیِ ابدی و
دوست داشتنی رویایی ست
ساز دلم شنیدن دارد
وقتی تو ای عشق
مضراب چشمانت
به زیبایی می نوازد
قلب مرا...!!
از سکوت بی صداتر قدم هایی که وقت وداع تو را ترک می کند در چشمانم ابری بجامانده از خاطره یک روز خیس که اندوه غربت را مثل آه بر تیرگی لحظه ها می بارد و از کوه سنگین تر بغضی بر گلوی شعر نفس واژه ها را گرفته است ...
دیگر با پنجره ی یادت کنار آمده ام تکیه به چارچوب تنهایی در لحظه ی گرگ و میش بیکسی خیره ام می کند به آسمانی که می بارد از تلاقی دو نگاه غمگین در دوردست های فراق ...
عُصیان خاطرات ، غمی عمیق بر دل ، نَمی بر چشم ، پریشانم می کند و بیقرار تداوم حسرتِ رویاهای مَحال
روبرمی گردانم از آن آسمان تیره ی دلگیر تبِ خیالت احاطه می کند تَن افکاری را که افسار گسیخته اند در دشتِ کلماتی که به بوی نایِ غُربت و تنهایی آغشته ست؛
هجوم باران بی امان بر مَردم چشمانم تداعی پاییز است و نگاه های خسته از انتظارِ من که به اندازه ی تمام فصلهای آمده و نیامده دلتنگ توست
مرور میشوی رویِ لبهایم و مست میشوم با طعمِ تو مرور میشوی پشتِ پلکهایم و دیگر هیچ چیز به چشمم نمی آید جز تو مرور میشوی در دست هایم و شعر میشود نامِ تو
دوره میکنم تو را دَمادَم هر نفس... دوره میکنم تو را بی وقفه و تو را از بَر خواهم شد یک روز و تو را فریاد خواهم زد یک شب
وقتی که انگشت های من و خدا برای اینکه بگویم... چقدر عاشقت هستم کم بیاید!♥️
دلم میخواهد؛ ساعتها و ساعتها با تو زیر موسیقی باران راه بروم دلم میخواهد؛ وقتی اندوه در من ساکن میشود و بیتابی به گریهام میاندازد صدایت را از تلفن بشنوم...
تو بارون که رفتی شبم زیر رو شد یه بغض شکسته رفیق گلوم شد .......
.
در شبانه های ابری احساسم از دلتنگی می نویسم از بغض از تنهائی از باران و از نبودن های تو به من بگو کجای این غربت و دلتنگی ایستاده ایی کجای این نیامدن ها مانده ایی که هر چه در عاشقانه هایم می سرایمت تو نمی بینی نمیخوانی و من در این نوای عاشقی صبورانه و بارانی تر از باران به جاان می خوانمت و خیس می شود مژگان به انتظار نشسته ام در پهنه ی وسیع چشمانی منتظر...
میخواهم با تو حرف بزنم از هر چه که فکرش را بکنی و نکنی. از روییدن گل کوچکی در مسیر پرسههای شبانه ام تا نشستن گرد و غبار روی شیشه پنجره از هوایی که بشدت تو را میطلبد و صدایی که مدام در چپ سینه ام خیالاتی میشود. مهم نیست از چه بگویم حرف زدن با تو ،خودش مهمترین کار دنیاست.