تخت جمشید

#من_هم_شکنجه_شدم
Канал
Политика
Новости и СМИ
Образование
Социальные сети
Персидский
Логотип телеграм канала تخت جمشید
@takhtjamshidfПродвигать
999
подписчиков
54,6 тыс.
фото
54,8 тыс.
видео
4,6 тыс.
ссылок
انعکاس دهنده مبارزات ایران و کانون های شورشی در سراسر میهن هستیم صدای جوانان مبارز ایران پژواک قیام ایران هستیم اینستاگرام ما https://www.instagram.com/ghiamtehran/ مراجعه به ادمین: @reza45h @Saber5845 @omida42
من هم شکنجه شدم، برای برادر مبارزم #اسماعیل_بخشی (✍️: علی قلیلو، دی‌ماه ۹۷)

دیماه ۹۶ بود و شروع دور جدیدی از #اعتراضات_سراسری و حق‌طلبانه مردم از تمامی قشرها. همان روزها بود که دستگیر شده و به اشکال مختلف تحقیر، توهین و #شکنجه شدم. آری #من_هم_شکنجه_شدم. البته این داستان شکنجه‌ها به سال‌های گذشته نیز باز می‌گردد؛ سال ۸۸ و حتی قبل‌تر.

برادرم بدان که نادیده بسیار دوستت دارم و برایت بهترین‌ها را آرزو و ایمان دارم که همان طور که امروز محکم و استوار و سربلند هستی در تاریخ این آب و خاک نامت نیز سربلند و مانا خواهد ماند.

من هم کارگر هستم و افتخارم این است نان می‌خورم به بازوی خویش و نه با قدرت لباس و مقام. چند ماهی است که از زندان آزاد شدم و گویی در زندان بزرگتری هستیم به وسعت ایران.

درود من و تمام هم بندی‌های سابقم در زندان وکیل‌آباد مشهد نثار تو و دلیر زنان و دلیر مردان آزادیخواه و شجاع ایران‌مان.
برادر ایمان (علی شاهواری)
#من_هم_شکنجه_شدم
۴ ماه تمام چشمانم بسته بوده و سلولهای شکنجه متعدی را تجربه کردم
۱۳ ماه زندان بودم در ۲ نوبت
سمنان و زاهدان
بخاطر اینکه از اسلام رویگردان و به مسیح ایمان آورده ام
این حکومت جمهوری اسلامی حاکم بر ایران
دیکتاتور و خونخوار و شرارتی بیش نیست
(https://attach.fahares.com/tnpTv2dEVmlzqo23UoAqZQ==) 🔴#من_هم_شکنجه_شدم
✍️ سهیل عربی
در خرداد ماه سال جاری به دستور حاج مرادی رئیس زندان تهران بزرگ، به زندان دو الف (بند ۲ الف سپاه در زندان اوین) برای بازجویی منتقل شدم و در حین بازجویی؛ با ضرب و شتم و شکنجه توسط شکنجه گران؛ بینی ام شکست.
مرا به بیمارستان خمینی برده و بدون اجازه عمل جراحی به زندان تهران بزرگ بازگرداندند.
در زمانی که در سلول انفرادی بودم به یک زندانی تجا وز شد ؛ من اعتراض کردم به زندانی که این کار را کرده بود که با مشت به بینی ام زدند که شکست. بار دوم بخاطر نامه ای که در مورد وضعیت زندان تهران بزرگ نوشتم و پیرمردی را که بخاطرسرقت یک بسته زردآلو خوابانده بودند او را در توالت.

وقتی افشا کردم؛ابتدا از افسر نگهبانها خواستند که مرا بزنند که افسر نگهبان قبول نکرد. یکی از زندانی های اجیر شده که بعنوان نفر خدمات آنجا کار می کرد هنگامی که در خواب بودم با مشت به بینی ام زد. آنقدر خون از بینی ام ریخته بود که تمام پتوها خونی شد. مرا به بیمارستان اعزام کردند که در اعزام هم افسر شعبه اعزام بنام تاجیک به من گفت باید ماسک بزنی من هم گفتم درآیین نامه ننوشته که من باید ماسک بزنم که با مشت و باتوم زد به سر و صورتم و در ضلع غربی بیمارستان امام خمینی به سربازها گفت که بزنیدش که انقدر زدند من از حال می رفتم دوباره با سطل آب رویم می ریختند و دوباره با مشت و لگد می زدند.

مجموعا طی این مدت سه بار بینی ام را شکاندند.
علاوه بر اینها مرا که یک زندانی سیاسی بوده ام فقط بخاطر شکنجه و آزار بیشتر به زندان تهران بزرگ و بند معتادین و خلافکاران بردند درحالی که طبق قانون تفکیک جرائم باید جدای از زندانیان عادی حبس می کشیدم.
بعلت خونریزی در اثر سه بار شکستگی بینی در زندان تهران بزرگ در شرایط سختی بسر می برم.

بینی ام مستمر خونریزی دارد اما مسولین بند علیرغم دردهای مستمر ناشی از شکستگی ، ماههاست به من اجازه مداوا و عمل جراحی را نمی دهند.
من هرآنچه واقعیت زندان تهران بزرگ بود را گفته بودم از جمعیت زیاد زندانی تا کف خوابی و غیره ...اما مرا به جرم نشر اکاذیب محکوم کردند.
#روایت_شکنجه
#چهل_سال_شکنجه
(https://attach.fahares.com/8Z/oYgDVQVBXGQPjxzZcSg==) #من_هم_شکنجه_شدم
ارژنگ داودی
زندانی سیاسی و معلم زندانی ارژنگ داودی سالهاست که در زندان است.او بیشتر زندانهای ایران را پشت سر گذاشته است.
مهندس ارژنگ را در آبانماه ۱۳۸۲ دستگیر كردند و تحت شدیدترین شکنجه ها در سلولهای انفرادی زندان "۳۲۸" سپاه پاسداران، بند دو الف قرار دادند. ارژنگ داودی توسط شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب، قاضی حسن زارع دهنوی (حداد)، به پانزده سال زندان تعزیری، پنج سال محرومیت از حقوق اجتماعی، محکوم شد اما این پایان ماجرا نبود.
وی تاکنون در زندان‌های مختلفی از جمله زندان‌های اوین، اهواز، بندرعباس و رجایی‌شهر محبوس بوده و سپس به زندان زابل تبعید شد و در آن جا مورد اذیت و آزار قرار گرفت. این زندانی سپس در یک جابجایی مشکوک او را به زندان زاهدان منتقل کردند و در آخرین پیامی که داده بود گفت که در سلولهای انفرادی زندان زاهدان است.
او رادر قرنطینه زندان بدنام زاهدان حبس کردند. درهای دنیای بیرون را به روی او بستند . تلفن اش راقطع کردند وملاقات او را هم ممنوع کردند. او را بی خبری مطلق نگاه داشتندتا فرسوده اش کنند. مطابق آخرین خبری که زندانیان دیگر داده بودند؛ این زندانی سیاسی ۶۵ساله در قرنطینه زندان زاهدان مورد شکنجه قرار گرفته و از بلندی به پایین پرتاب شده است.
مطابق این خبر، وی به دفتر رئیس زندان مرکزی زاهدان محمد خسروی احضار شد. پس از بیرون آمدن از اتاق توسط معاون رئیس زندان غلامرضا قدیر در حالیکه پابند و دستبند داشت از بالای پله های طبقه دوم ساختمان به پایین پرتاب شد.
این زندانی ۶۵ ساله که بدلیل پابند و دستبند قادر به کنترل نبود، در اثر پرتاب دچار شکستگی ران پای راست از دو نقطه، شکستگی ساق پای چپ، در رفتن کتف و ضرب دیدگی مهره های کمر شد. او تا آخر عمر قادر به راه رفتن نیست و هم اکنون در حد بسیار محدودی با واکر قادر به حرکت است.
لینک گروه کمیته مبارزه برای ازادی زندانیان سیاسی

https://t.me/joinchat/FdkV_0DYe3cpv15fNIxmTg
​​ (https://telegra.ph/file/56c61692acf07a325cc64.jpg)🔴 #من_هم_شکنجه_شدم؛ «مسئولین فکر نکنند سکوت ما دلیل بر رضایت ماست» (✍️: اکبر امینی ارمکی)

اکنون که روایت #اسماعیل_بخشی را خواندم، می‌بینم عده‌ای به نفع‌شان نیست که واقعیت را بپذیرند، بنابراین ماجرا را جور دیگری جلوه می‌دهند و امثال روزنامه کیهان که در بهمن‌ماه سال ۸۹ ماجرای مرا طوری شرح داده بود که شخصی معلوم الحال و دیوانه بر بالای جرثقیل رفته و... حال به ایشان تاخته و گفته‌های او را غیر واقعی خوانده‌اند، لذا بر این شدم که سکوتم را شکسته و آنچه را که بر من در دوران بازداشت‌هایم (بین سال‌های ۸۸ تا ۹۵) گذشته برای مردم بازگو نمایم. شاید با گفتن این حقایق، شاهد چنین اتفاقات ناگواری برای دیگر هموطنان‌مان نباشیم.

اینجانب #اکبر_امینی_ارمکی به دلیل بازداشت‌های متعدد و شکنجه‌های فیزیکی و روحی بسیار در زمان هر سه وزارت آقایان محسنی اژه‌ای، مصلحی و علوی،‌ حاضرم در مجلس حضور پیدا کرده و شرح مفصلی از روند شکنجه‌ها، شرایط نگهداری نامناسب زمان بازداشت و سلول‌های انفرادی را در برابر نمایندگان قانونی مردم بصورت علنی ارائه دهم.

امیدوارم با بازگو کردن و فاش نمودن چنین فجایع غیر بشری دیگر نظاره‌گر این‌گونه رفتارها نباشیم، رفتارهایی که انسانی را به‌خاطر ابراز عقیده و ... شکنجه نموده و سخت‌ترین شرایط غیر انسانی بر او روا داشته می‌شود.

🔹شرح عکس: سالن ملاقات اوین و مربوط به حمله گارد زندان اوین و ضرب‌وشتم من و تعداد بسیاری از همبندیان در پنج‌شنبه خونین ۲۸ فروردین سال ۹۳
من هم شکنجه شدم
مسعود علیزاده

تیرماه سال ۸۸ شب سوم بازداشتگاه کهریزک؛
بعد از چند روز در کهریزک می‌خواستم کمی بخوابم که در‌‌ همان لحظه یکی از همبندان خواهش کرد که من نیم ساعت از جایم بلند شوم و او کمی جای من دراز بکشد و کمی بخوابد، دلم برایش سوخت، چون می‌دانستم ۳ روز است که نخوابیده، از جایم بلند شدم، رفتم به سمت دست‌شویی برای خوردن آب، که محمد کرمی ( وکیل بند ) داخل قرنطینه یک آمد و از میان آن همه آدم، «سامان مهامی» و «احمد بلوچی» را بیرون کشید و بعد نگاهش به من افتاد که جلوی دست‌شویی ایستاده بودم، صدایم زد: «تو هم بیا بیرون…» من می‌دانستم بروم بیرون کتک بدی خواهم خورد، گوشه‌ای نشستم تا من را از یاد ببرد ولی دوباره وارد قرنطینه یک شد و به زور کتک به همراه دو نفر دیگر من را از قرنطینه بیرون برد و خمس آبادی ( افسر نگهبان ) شروع کرد به زدن من با لوله پی‌وی‌سی.

کتک خوردن من حدود بیست دقیقه طول کشید، بعد محمد کرمی به همراه دو نفر به من پابندهای آهنی زدند و من را از یک میله آهنی آویزان کردند، دیدم سامان مهامی و احمد بلوچی هم آویزان هستند…

پابند‌ها آنقدر تیز بودند که وقتی آویزان شدم، از مچ پا‌هایم خون می‌آمد… استوار خمس آبادی با استوار گنج بخش (افسر نگهبان های شب سوم ) شروع کردندبه زدن من با‌‌ همان لوله‌ پی‌وی‌سی، می‌گفتند:« باید بلند داد بزنی و بگی گه خوردی».

من نمی‌توانستم آن را بگویم و تنها سکوت کرده بودم… صدای بچه‌ها را می‌شنیدم که بلند صلوات می‌فرستادند تا شاید آن‌ها از کتک زدن من دست بردارند ولی آن‌ها همچنان ادامه می‌دادند، دیگر آنقدر زدند که مجبور شدم این جمله را بگویم و پیوسته تکرار می‌کردم… دهانم خشک شده بود… فکر می‌کردم که تمام این‌ها را دارم خواب می‌بینم، سخت و باورناپذیر بود اما واقعیت داشت، تمام آن درد‌ها و فریاد‌هایم واقعیت داشت…

بعد از بیست دقیقه مرا پایین آوردند… در شوک بودم… چند تن از مجرمان مرا به داخل قرنطینه بردند، سپس یکی دو نفر از هم‌بندیان من را به دست‌شویی بردند تا روی صورتم آب بریزند و زخم‌هایم را بشویند که در‌‌ همان لحظه استوار خمس آبادی یک قفل کتابی به محمد کرمی داد تا دوباره من را بزنند.

محمد کرمی وارد دستشویی شد و شروع کرد با قفل بر سر و صورت من کوبیدن و من یک لحظه از حال رفتم و تمام سر و دهنم خونی شده بود. او من را از شلوارم می‌گرفت و بلند می‌کرد و محکم بر زمین می‌کوبید، کم کم شلوارم پاره شد و دیگر کاملا برهنه بودم و برهنگیم در میان آن همه فشار و درد، درد بزرگ دیگری بود که مدام از ذهنم می‌گذشت، بعد از آن روی گردنم ایستاد و با پا‌هایش محکم فشار می‌داد تا مرا خفه کند، حدود سه چهار دقیقه طول کشید... خفگی را کاملا احساس کردم، بی‌نفسی و به تدریج بی‌زمانی… انگار همه چیز برایم بی‌رنگ می‌شد و مقابل چشم‌هایم نقطه روشنی داشت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد… مثل مرگ بود… خود مرگ بود!

دیگر از حال رفته بودم و محمد کرمی که فکر کرده بود دیگر من مرده‌ام، پا‌هایش را از روی گردنم برداشت… بعد از دقایقی نفسم برگشت و به هوش آمدم… سپس هم‌بندانم من را به داخل قرنطینه بردند. آن شب حال خوبی نداشتم و تا صبح کابوس می‌دیدم… انگار خودم نبودم… انگار مرده بودم!

فردای آن روز با بدنی پر از درد از خوابی سرد و سیاه بیدار شدم، زخم‌هایم عفونت کرده بود و تنم ناگزیر در انتظار شکنجه‌های روز دیگر بر زمین ِ سخت کهریزک بی‌جان افتاده بود…
#مسعود_علیزاده
#من_هم_شکنجه_شدم
#روایت_شکنجه
#کهریزک
ما هم شکنجه شده ایم
مادر آتنا دائمی

من مادر #آتنا_دائمی دختری هستم که بارها در زندان شکنجه شد. زمانی که دخترم در انفرادی بود بارها با فکر شکنجه شدنش شکستم. هرگز نتوانستم از دخترم در مورد شکنجه‌های دوران بازجویی سوال کنم اما هربار که کسی از من یا آتنا در مورد شکنجه‌ها سوال کرد و من مجبور به شنیدن شدم، شکستم.

شکنجه نه فقط در دوران بازجویی بلکه در تمام مدت انفرادی و بازجویی و حبس و دادگاه و زندان و دادسرا در ایران رایج است. در تمام لحظه‌هایی که همراه با آتنا بودم در دادگاه و دادسرا شاهد بودم که قاضی و بازپرس و دادیارو ... هرگز دست از تحقیر و شکنجه روانی فرزندم بر نداشتند.

این شکنجه‌ها فقط مختص زندانیان نیست، همراه با زندانی خانواده هایشان نیز شکنجه می‌شوند. نه فقط شکنجه روحی و روانی که خود من و دخترم هانیه سال گذشته زمانی که در مقابل زندان اوین برای پیگیری پرونده انتقال آتنا به قرچک رفته بودیم به مدت پنج ساعت بازداشت شدیم ومورد ضرب و شتم ماموران و نیروهای لباس شخصی سپاه و زندان قرار گرفتیم. کتک زدن و فحاشی به یک مادر در کدام مسلک و دین و کشور مورد تایید است!؟ زمانی که در مقابل زندان به همراه دختر کوچکم مورد هجوم حداقل۱۰ مامور مرد قرار گرفتیم، خود را در مقابل دختر کوچکم قرار می‌دادم تا ضربه‌های باتوم و شوکر به جگر گوشه‌ام اصابت نکند که آن ضربه‌ها بعد از گذشت یک‌سال آثار خود را نشان داده و امروز قادر به راه رفتن نیستم. زمانی که ماموران لباس شخصی الفاظ رکیک و جنس به زبان می‌آوردند، در خود شکستم و تحقیر شدم، اما تنها نگرانی من در آن زمان دخترم بود. با تمام قدرتم دستش را در دستم نگه می‌داشتم که مبادا او را هم مانند آتنایم از من جدا کنند. شکنجه من، خرد شدن من، زمانی تکمیل شد که بعد از آن ضرب و شتم درد به جانم افتاد. بارها با خودم تکرار کردم چه بر سر فرزندم در انفرادی آمده؟ یا زمانی که دخترم را به زندان قرچک بردند چگونه او را مورد ضرب و شتم قرار دادند؟ زمانی که به منِ مادر رحم نکردند با او چه کردند؟

پس از گذشت چهار سال اکنون من آن فرد سالم سابق نیستم. مادری هستم با روحی آزرده و جسمی آسیب دیده که حتی ایستادن و راه رفتن برایم دشوار شده، و شکنجه امروز من این است که به دلیل بیماری و جراحی شاید نتوانم برای مدت طولانی دخترم را ملاقات کنم و در آغوش بگیرم. من هم همراه با آقای #اسماعیل_بخشی خواهان پاسخ وزیر اطلاعات هستم که مامورانشان بر اساس چه قانونی من و دخترم را مورد ضرب و شتم قرار دادند؟
#من_هم_شکنجه_شدم
#ما_هم_شکنجه_شدیم
#روایت_شکنجه
#آتنا_دائمی
#مادر


https://t.me/SocialistL/13291
تازه ترین خبر دریافتی از #بهنام_ابراهیم_زاده

بهنام ابراهیم زاده طی دیروز و امروز، دو تماس جداگانه با پدر و پسرش داشته که همچنان تحت فشار نیروهای امنیتی وادار می شود با زبان فارسی که زبان غیر مادری اوست، صحبت کند تا ماموران امنیتی در جریان صحبت‌هایش قرار بگیرند. اما صحبت های رد و بدل شده بین آنها، همان گفته های تماس هفته گذشته بود. بهنام بار دیگر به پسر و پدرش هشدار داده که در صورت هرگونه گفتار و رفتاری که به مذاق نیروهای امنیتی خوش نیاید، اعضای خانواده اش دستگیر خواهند شد. به این ترتیب، نیروهای امیتی می خواهند همزمان بهنام و نیز خانواده اش را تحت فشار مضاعف قرار دهند.

لازم به ذکر است که بهنام ابراهیم‌زاده در بند حفاظت اطلاعات زندان اوین بسر می‌برد. وی روز ۲۱ آذر ماه با یورش نیروهای امنیتی به منزلش، دستگیر می شود. این فعال کارگری و مدافع حقوق کودکان، از حامیان زلزله‌زدگان کرمانشاه نیز بود.
#کارگر_زندانی_آزاد_باید_گردد
#من_هم_شکنجه_شدم