✍️من در سرای تو
من در سرای تو شوری دگر دارم، ازشوق پیمانه
هرکس مرا بیند گوید که باز آمد، آن مست و دیوانه
من آنچه گویندم همانم بی خبر از این وآنم در دیار تو
من جزحدیث آشنایی از کتاب دل نخوانم در کنار تو
تو زبان مرا میدانی حال مرا می جویی
راز وفا داری را با دل من می گویی
دور از تو گشتم از ناتوانی چون تار مویی
تو هم چو من میدانم روز و شب در آتشی
به من بگو از رنج مهجوری چه میکشی؟
یارب یارب تا کی شکیبایی !؟
عمرم طی شد باعشق و رسوایی
تشنه کامی من در سراب هستی گفتگو ندارد
عشق اگر نباشد باغ زندگانی رنگ و بو ندارد
من به گلشن مهر و وفا چو بلبل ازعشق و صفا زبان گشودم
من در همه جمعی به خدا با همه کس در همه جا یاد تو بودم
گر یک حاجت من از خدا بخواهم
تنها، یارا، تو را، تو را بخواهم
#معینی_کرمانشاهی 🔽🔽🔽Join
👉🆔 @khoroshtakhtjamshid