#یادپدرشبی از کوچه های تنگِ آبادی گُذر کردم!
شنیدم قصه ای زیباو یادی از
#پدر کردم!
#پدر می خواند و مادر ، پاسخی جانانه می دادش!
چنان زیبا که من همسایه هارا هم خبر کردم!
"کوراوغلو" را چنان مستانه می خوانداو درآن شبها،
که یاد قصه ی شیرین وفرهادی دگر کردم
تمامِ طول شب های زمستان، برف می آمد
میانِ برف و سرمایش، چه شبها را سحر کردم!
سگِ گلّه، وفادار و بُزی، زنگوله برگردن،
من امشب یادی ازخوابیدنِ اسبِ کهَر کردم!
صدایِ بع بعِ صد برّه می آمد ز آغل ها،
شبی از هولِ گرگی، گلّه را زیر و زِبَر کردم!
زمستان چون به سر می شد،
#پدر مردی دگر می شد،
به
#یادش گونه هایم را زِ اشکِ دیده ،تر کردم!
#مینودشت ✍محمدعلی کیانفر
با_ما_همراه_شوید
🆔️ @tadbir96dolat