حامیان مردمی دکتر پزشکیان (حمد سابق)

#شعر
Канал
Логотип телеграм канала حامیان مردمی دکتر پزشکیان (حمد سابق)
@tadbIr96dolatПродвигать
3,21 тыс.
подписчиков
149 тыс.
фото
25,9 тыс.
видео
23,9 тыс.
ссылок
در كانال حامیان مردمی دکتر پزشکیان (حمد سابق) ما به اعتلاى ايران عزیز و خدمت به مردم مى انديشيم تماس با ادمین Dadniya20089@ ارتباط با ادمین کانال @Dadniya20089
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شعر

🔴 اندر حکایت داماد مسئولین
با_ما_همراه_شوید
🆔️ @tadbir96dolat
#شعر

هر بلایی کز تو آید رحمتی‌ست

پروین اعتصامی

پیرمردی، مفلس و برگشته‌بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت

هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود

این، دوا می‌خواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک

این، عسل می‌خواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا

روزها می‌رفت بر بازار و کوی
نان طلب می‌کرد و می‌برد آبروی

دست بر هر خودپرستی می‌گشود
تا پشیزی بر پشیزی می‌فزود

هر امیری را، روان می‌شد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی

شب، به سوی خانه می‌آمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون

روز، سائل بود و شب بیماردار
روز از مردم، شب از خود شرم‌سار

صبح‌گاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه دِرَم

از دری می‌رفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پایی، نه سری

ناشمرده، برزن و کویی نماند
دیگرش پای تکاپویی نماند

دِرهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت

رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام

زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حیِّ قدیر

گر تو پیش آری به فضل خویش دست
برگشایی هر گره کَایام بست

چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا

می‌خرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زآن می‌خریدم، هم عدس

آن عدس، در شوربا می‌ریختم
وآن عسل، با آب می‌آمیختم

درد اگر باشد یکی، دارو یکی‌ست
جان فدای آن‌که درد او یکی‌ست

بس گره بگشوده‌ای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل!

این دعا می‌کرد و می‌پیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه

دید گفتارش فساد انگیخته
وآن گره بگشوده، گندم ریخته!

بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانایی نمی‌داند مگر؟

سال‌ها نرد خدایی باختی
این گره را زآن گره نشناختی؟!

این چه کار است، ای خدای شهر و دِه؟
فرق‌ها بود این گره را زآن گره

چون نمی‌بیند، چو تو بیننده‌ای؟
کاین گره را برگشاید، بنده‌ای

تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را

هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی

من تو را کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟!

ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای؟

آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود!

من خداوندی ندیدم زین نَمَط
یک گره بگشودی و آن‌هم غلط!

اَلْغَرَض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک

چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی هَمْیان زر

سجده کرد و گفت کای ربِّ ودود
من چه دانستم تو را حکمت چه بود؟

هر بلایی کز تو آید، رحمتی‌ست
هر که را فقری دهی، آن دولتی‌ست

تو بسی زَاندیشه برتر بوده‌ای
هر چه فرمان است، خود فرموده‌ای

زآن به تاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را

تیشه، زآن بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند

گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم سرانجامش تو گردیدی طبیب

هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمی‌دانست و مهمان تو بود

رزق زآن معنی ندادندم خسان
تا تو را دانم پناه بی‌کسان

ناتوانی زآن دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زآنِ توست

زآن به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را

اندر این پستی، قضایم زآن فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند

من به مردم داشتم روی نیاز
گر چه روز و شب درِ حق بود باز

من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال

بر درِ دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای

گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشته‌ام بردی، که تا گوهر دهی

در تو «پروین» نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمی‌افتد ز جوش

با_ما_همراه_شوید
🆔️ @tadbir96dolat
#شعر_شب

چشـمت به ‌چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیـست کـه ایـن رســم دلبریست

هـر کس گذشت از نظـرت در دلـت نشست
تــنـــها گنــاه آیــنــه ‌هـا زود بــــــاوریـسـت

مهرت به ‌خلق بیش‌ تر از جور بر من است
ســهـــم بـــرابـــر همـــگان نـــابرابریست

دشنــام یا دعــای تو در حــق من یکیست
ای آفـتـــاب هـر چـه کنــی ذره‌ پـروریست

ساحـــل جـــواب ســرزنــش مـــوج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبک‌ سریست

#فاضل_نظری

#دیده_بان_مردمی_دولت
🆔 @tadbir96dolat
#شعر_شب

چشـمت به ‌چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیـست کـه ایـن رســم دلبریست

هـر کس گذشت از نظـرت در دلـت نشست
تــنـــها گنــاه آیــنــه ‌هـا زود بــــــاوریـسـت

مهرت به ‌خلق بیش‌ تر از جور بر من است
ســهـــم بـــرابـــر همـــگان نـــابرابریست

دشنــام یا دعــای تو در حــق من یکیست
ای آفـتـــاب هـر چـه کنــی ذره‌ پـروریست

ساحـــل جـــواب ســرزنــش مـــوج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبک‌ سریست

#فاضل_نظری

#دیده_بان_مردمی_دولت
🆔 @tadbir96dolat
#شعر_شب

چشـمت به ‌چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیـست کـه ایـن رســم دلبریست

هـر کس گذشت از نظـرت در دلـت نشست
تــنـــها گنــاه آیــنــه ‌هـا زود بــــــاوریـسـت

مهرت به ‌خلق بیش‌ تر از جور بر من است
ســهـــم بـــرابـــر همـــگان نـــابرابریست

دشنــام یا دعــای تو در حــق من یکیست
ای آفـتـــاب هـر چـه کنــی ذره‌ پـروریست

ساحـــل جـــواب ســرزنــش مـــوج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبک‌ سریست

#فاضل_نظری

#دیده_بان_مردمی_دولت
🆔 @tadbir96dolat
#شعر_شب

چه روی است آن که پیش کاروان است
مگر شمعی به دست ساروان است

سلیمان است گویی در عماری
که بر باد صبا تختش روان است

جمال ماه پیکر بر بلندی
بدان ماند که ماه آسمان است

#سعدی

#دیده_بان_مردمی_دولت
🆔 @tadbir96dolat
#شعر_شب

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

#فاضل_نظری
🆔️ @tadbir96dolat
🎵ساز و آواز درآمد کردبیات

#آواز :محمدرضا شجریان
#تار :داریوش پیرنیاکان
#شعر :حافظ
#آلبوم :پیام نسیم
🆔 @tadbir96dolat
#تاریخ

🔹(نعره های شفیعی کدکنی در سوگ مصدق)

محمدرضا شفیعی‌کدکنی خاطره خود را در مورد روز مرگ مصدق اینگونه روایت می‌کند:
کیهان در گوشه صفحه اول خبر مرگ مصدق را چاپ کرده بود. مدتی به روزنامه خیره شدم و خطاب به مصدق عباراتی گفتم، که خب، پیرمرد بالاخره... یک‌باره زدم زیر گریه؛ از آن گریه‌های عجیب‌و‌غریب که کمتر در عمرم بر من مسلط شده است. رضا سیدحسینی دست مرا گرفته بود و می‌کشید که بی‌صدا، الان می‌آیند و ما را می‌گیرند و من همان‌طور نعره می‌زدم. بالاخره از او جدا شدم و خودم را رساندم به خانه‌مان. منزلی بود در خیابان شیخ هادی... با یکی از هم‌کلاسی‌های هم‌شهری‌ام اجاره کرده بودم. گریه‌کنان رفتم به خانه و در آنجا شعر «مرثیه درخت» را سرودم:

#شعر

دیگر کدام روزنه، دیگر کدام صبح
خواب بلند و تیره دریا را
آشفته و عبوس تعبیر می‌کند؟
من می‌شنیدم از لب برگ
این زبان سبز
در خواب نیم‌شب که سرودش را
در آب جویبار، بدین گونه شسته بود: در سوگت‌ ای درخت تناور!
‌ای آیت خجسته در خویش زیستن!
ما را/ حتی امان گریه ندادند....
گیرم، بیرون ازین حصار کسی نیست
گیرم در آن کرانه نگویند
کاین موج روشنایی مشرق
بر نخل‌های تشنه صحرا، یمن، عدن...
یا آب‌های ساحلی نیل از بخششِ کدام سپیده‌ست
اما، من از نگاه آینه
هرچند تیره، تار
شرمنده‌ام که: آه
در سکوت‌ ای درخت تناور،
ای آیت خجسته در خویش زیستن،
بالیدن و شکفتن،
در خویش بارورشدن از خویش،
در خاک خویش ریشه‌دواندن
ما را
حتی امان گریه ندادند.

محمدرضا شفیعی کدکنی

🆔 @tadbir96dolat
#شعر_طنز

از همان روزی که حلّالِ مسائل پول شد
رشوه دادن اتفاقی کاملا معمول شد

هر که با اصحابِ قدرت دست در یک کاسه کرد
همزمان در چند پستِ دولتی مسئول شد

علم و استعداد در این ماجرا نقشی نداشت
رانت خواری نردبانِ عده ای گاگول شد

پاچه خاری شاعری را برد آن بالا نشاند
دیگری با مدح گفتن شاعری مقبول شد

حاجی از بس پول بیت المال را بالا کشید
طیِ چندین ماه،عرضش بیشتر از طول شد

بعدِ نقل و انتقالِ اسکناس از زیرِ میز
بسته شد پرونده و قاتل همان مقتول شد

شیخ را گفتم که پس کِی نوبتِ لبخندِ ماست
گفت:این نوبت به بعد از مرگتان موکول شد


#مصطفی_علوی


#با_ما_همراه_شويد 👇
#حامیان_مردمی_دولت_حمد
🆔 https://t.center/tadbir96dolat
#شعر_طنز

از کله‌ی صبح هی به راهیم؛ همین🚶
در حسرت یک ذره رفاهیم؛ همین🙁

یک عده پی بخور بخورهای کلان😒
ما هم که پی نخود سیاهیم؛ همین😣

#مصطفی_مشایخی

🇮🇷✌️

🆔 https://t.center/tadbir96dolat
در دفتر زمانه فُتد نامش از قلم...

هرملتی‌که‌مردم‌صاحب‌قلم‌نداشت

#فرخی_یزدی

#شعر
#روز_قلم🖋
🆔 @tadbir96dolat