طبیعت محو

Канал
Логотип телеграм канала طبیعت محو
@tabiatemahvПродвигать
166
подписчиков
فیلم فتوگرافی dr_s_h_kh@
شخص نباید درباره عکس گرفتن و ضبط کردن نوار نگران باشد. اینها زوائد زندگی های جدی است.
شخص بایستی نگران روح باشد که همواره عقب می رود.


«دون خوان ماتیوس»
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند این‌ها که من با جان خود کردم

طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم

مگو وقتی دل صد پاره‌ای بودت کجا بردی
کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم

ز سر بگذشت آب دیده‌اش از سر گذشت من
به هرکس شرح آب دیده‌ی گریان خود کردم

ز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندم
به او اظهار سوز سینه‌ی سوزان خود کردم

#وحشى‌بافقى


زیبا ترین مرگ زیبا ترین مبارزه است
وقتی اینچنین  بی نظیری 

چرا رشک نبرم
در  آرزوی مرگی اینچنین!؟

تنها آن سیمی که با دندان به بازوی چپت بسته بودی_

تا خونی که در پنجه ی آهنین تو بر قبضه سلاح در  انگشت سبابه راست تو نبض میزد نخشکد _

تنها به جمجمه ای که به ملکوت درد عاریت داده بودیو دندانی که در جگر خصم فشردی

تنها به تنهایی تو و شجاعت شقیقه ی سرخ تو می اندیشم برادر!

و جان عزیزت که در رگهام
و رگان همه ی کودکان نیامده

اینک  ستاره های دنباله دار یست
که در ظلمت شب می دود

وناموس ستم را
در همه ی افقهای شر می‌درد.
Forwarded from 🇵🇸 مکشوفات
ادای احترام به قهرمان شهید

به یاد یحیی سنوار، مبارز شجاعی که در میدان نبرد علیه ظلم و اشغال گری جان خود را فدا کرد. روحیه تزلزل ناپذیر او و شجاعت او الهام بخش همه مبارزین راه آزادی و استقلال است.

سنوار نه تنها یک مبارز، بلکه یک نویسنده، مترجم و رمان‌نویس بود. او ۲۲ سال در زندان‌های مخوف رژیم اسراییل زندانی بود. اما در درون زندان رمان «خار و میخک» را به زبان عبری نوشت و ۵ کتاب را از عبری و انگلیسی به عربی ترجمه کرد و در صدر پرکارترین زندانیان نویسنده تاریخ قرار گرفت.

همانطور که محمود درویش شاعر فلسطینی گفته: «حصارت را محاصره کن! راه گریزی نیست.» سینوار تجسم این روحیه بود و تا آخر نفس برای آرمان‌ فلسطین جنگید.

میراث او تا همیشه زنده خواهد ماند.

حصارت را محاصره کن
راه گریزی نیست
دستان ات بر زمین افتاده؟ آن را بردار
و به سوی دشمنت پرتاب کن. راه گریزی نیست
من در کنارت افتاده ام؟ مرا بردار
و دشمنت را با من بزن
که اکنون تو آزادی
آزاد آزاد

حصارت را محاصره کن، دیوانه‌وار و دیوانه‌وار و دیوانه‌وار
آنها که دوستشان می‌داشتی رفته‌اند
اکنون مساله بودن یا نبودن است

@makshufat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گل سرخ
تناقض ناب

شوق خواب هیچکس نبودن
پشت این همه پلک.

#ریلکه
Tarashe-i Shemshad.pdf
1.2 MB
علی مقیمی
تراشه شمشاد

در این همهمه‌ی بی‌انتها
نیاز عربده‌یی‌ست
که از کورسوی فانوس من
به دشتستان ظلمت کشیده می‌شود
تا در تلاشی شتابناک
دیوار عظیمی را که با فریاد هفت آسمان عجین شده است
فروریزد.

آه... در این آشفتگی‌هایی که اندیشه‌ها را
به شوراب‌های فصلی گسیل می‌دهد
شبتابی باید
تا در طلیعه‌ی خنجرش
ژرفای همه ی نامردمی‌ها
باژگون شود.

من با فشار دندان‌هایم
رنجی را که از درونم مایه می‌گیرد
به آزمندی‌ی یک خرگوش می‌جوم
شاید در اضطراب فاصله‌ها
به‌یاد آرم
که با کدام نهیب
فروتن شدم.



•آوازهای رهایی•
در سرزمینی داغ با زمستان‌های بارانی، این همه دروغ معجزه‌ست.

می‌گویند آدم از سی سالگی که گذشت دیگر کمتر تغییر می‌کند. عمری‌ست که از سی سالگی گذشته‌ام. می‌دانم که چیزی را دیگر نمی‌شود تغییر داد. روزگار بسیار گذرانده‌ام؛ که اصلاً احمقانه نبوده. چیزهایی دیده‌ام. آنچه رفتنی بوده؛ رفته. حال، گاه‌به‌گاه، زمزمه‌واری کنار این اتاق که این‌همه خالی‌ست. تکان نمی‌خورد. می‌دانم خب الفبا را خیلی بیش‌تر یاد گرفتم. حالا هم، گاه به گاه، چیزی تکانم می‌دهد که اصلاً بویی از همه‌‌ی شما، که می‌دانید چون پلکانی محروم نیستند، ندارد. با همین تصویر، من چروک‌های چهره‌ام را در آینه که نه، می‌بینم.

برگرفته از داستان "من عشق دیده‌ام آسان"
علیمراد فدایی‌نیا

از هفته‌نامه "تماشا"
شماره ۱۵، ۱۰ تیر ۱۳۵۰

●آوازهای رهایی●
از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست

بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند
موری نه‌ای و ملک سلیمانت آرزوست

موری نه‌ای و خدمت موری نکرده‌ای
وآنگاه صف صفهٔ مردانت آرزوست

فرعون‌وار لاف اناالحق همی زنی
وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست

چون کودکان که دامن خود اسب کرده‌اند
دامن سوار کرده و میدانت آرزوست

انصاف راه خود ز سر صدق داد نه
بر درد نارسیده و درمانت آرزوست

بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود
شهپر جبرئیل، مگس‌رانت آرزوست

هر روز از برای سگ نفس بوسعید
یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست

سعدی درین جهان که تویی ذره‌وار باش
گر دل به نزد حضرت سلطانت آرزوست



#سعدی
حد اعلای ویرایش اینطور چیزی‌ست، مثل شکسپیر که بورخس می‌گفت وقت نوشتن نمایشنامه و خلق شخصیت‌ها قدرت این را داشت که همه کس باشد و هیچ‌کس، صدایی باشد اما خودش نادیدنی. این تصاویر از تک‌نسخه‌ی اصلیِ شعر بلند «سرزمین هرز» یا «ارض موات» تی. اس. الیوت است، با رد مداد جناب ازرا پاوند، که سطرهایی را گفته بیندازد، بندهایی را جابجا کند، سطرهایی علاوه کند، کلماتی بردارد یا حم و اصلاح کند و الی آخر.

الیوت در اشاره به همین تأثیر افسانه‌ای هم جمله‌ای در پیشانیِ شعر به یادگار گذاشت و هم مثلاً در نامه به خریدار نسخه‌ی اصلیِ ویرایش‌شده‌ی پاوند (مورخ ۱۲ سپتامبر ۱۹۲۲) نوشت:

"In the manuscript of The Waste Land which I am sending you, you will see the evidences of his work, and I think that this manuscript is worth preserving in its present form solely for the reason that it is the only evidence of the difference which his criticism has made to this poem...."

روایتِ روانبُد
Forwarded from آنان/و شلاق زبان شعر است (mahdi Yazdi)
درست همانجا که ریشه‌ها از احشاء ما برگ را تغذیه می‌کنند تا بادی که از میانشان می‌گذرد پوست به استخوان ظریف تو آورد ـ باورم درخت‌های لخت، و همچنین زاویه‌ها را بیمار می‌کند ـ سماجتی سفید که درکش مشکل است

وقتی عمق فراموشی بکاود ناخن‌هاش
سرانگشت‌هام به بهترین فصل قبرستانی‌پیوند می‌خورند
که اینهمه درخت دارد
آنجا
در فضای محکم ِبین‌ها
مرگ ـ که کلمه‌ی روشنی‌ست ــ
در دهان تو قیام می‌کند
تا بخار شود.

#حسین_خلیلی


@anaan
Forwarded from آنان/و شلاق زبان شعر است (mahdi Yazdi)
شات به یاد هوشنگ آزدی‌ور
#حسین_خلیلی


@anaan
حالا صبح است. آسمان آبی‌فیروزه‌ای‌ست. در هوای خنک، بلوری و عطرافشان پرنده‌ها گرم کارند و یک سینه صدا را مثل یک مشت مروارید که از توی دستمال ابریشمی رنگینی بیرون بریزد رها می‌کنند، به هوا نوک می‌زنند و در آن می‌دمند و باز آن را فرو می‌دهند و در گلو می‌گردانند و صدا بازیگوش روی شاخه‌ها می‌جهد و از روی برگ‌ها می‌گریزد و ناپدید می‌شود.


#شاهرخ_مسکوب
[  خواب و خاموشی  ]
آتش به دل اندر زدی و نفط به جان
وانگه گوئی که راز ما دار نهان؟!

تا کی صبر؟ فریاد از تو! دردِ فراوان از تو! چنین کند، بی‌قرارش کند، پس گوید: قرار گیر! باش تا وقت این کار در رسد. تو جانی می‌کَن که من از تو این دوست دارم! «أنا عند المنکسرة قلوبهم» بار خدایا اگر رضای تو درین است مبارک!



#عین_القضات_همدانی
برو به خواب بگو

چه می‌جویم در این تاریکیِ بسته‌تر از شب؟
ایستاده برابر این دورنمای سرد، هوای باغی دارم سیرابِ قنات‌ها و آب‌های قند ِ چشمه‌ساران. گردشگاهی از کوچه‌باغ‌های پُرکلاغ، درشکه‌های روباز در دالان‌های سبز، هوائی لرزان از نجوای زنجره‌ها که بی‌وقفه دندان بر نور نقره می‌سایند، سکوهای سنگی چیده در سایه‌سارهای سبز و پای آبگیر خنک- مأمن ِ عشق. حال اما در پس هر خانه‌ی قصرنما، خانه‌ی دیگری‌ست از بتن و آهن. پنجره‌های بسته هنوز خاطره‌ی نوشانوش نگه داشته‌اند. در گودی زیر پا مِهی‌ست آویخته از چنارها و شاید راه کشیده از کوه. هیچ آرزوئی نفس نمی‌زند درین خلوت، مگر شقاوتی که در مه نیز روی نمی‌پوشد. مگر ترسی که سحرگاهان راه به خوابهای آشفته می‌برد. مگر لرزی نشسته در استخوان‌ها.
گربه‌های نزار در راهاب‌ها بچه می‌گذارند، قانع به رفتامدِ سایه‌وارشان در مه.


از کتاب گواهی عاشق اگر بپذیرند
قاسم هاشمی‌نژاد (مهر۱۳۱۹- فروردین۱۳۹۵)

•آوازهای رهایی•
حق فرمود:
بنده‌ی من، چون به راهی نشینی همراهت مَنم و چون به منزلِ شور آیی، میزبانت منم و چون سخن‌گویی،
شنونده‌ی سخن منم و چون اندیشه کنی، داننده‌ی اندیشه‌ات منم و چون به من دَرگُریزی،
دستگیرت منم و چون از من ترسی، ایمن کننده‌ات منم
و چون به من امید داری،
وفا کننده‌ات منم.
من با توام، تو نیز با من باش که به آبادانی با توام و به ویرانی با توام.
پس طریقِ یقین گیر تا راه بر تو کوتاه گردد.


#شیخ_ابوالحسن_خرقانی
درود بر همه دوستان و همراهان کانال
در روزهای آتی حجم زیادی از اسکن نگاتیو ها و اسلاید ها ی منتشر نشده ام را در اینجا قرار خواهم داد
Telegram Center
Telegram Center
Канал