کیانوش جوان رعنا، با سواد، خوش صحبت و همبندی خوبی بود، از دیروز هر کدوم از دوستان تلاش کردیم باهاش تماس بگیریم مقدور نشد، طبق اعلام قبلی خودش رو کشت، کیانوش خسته شده بود، حتی وقتی سال ۹۵ برگشت ایران و دستگیر شد، خسته بود، زندگی در غرب رو تجربه کرده بود و آرزو داشت روزی ایران مثل دنیای غرب به دموکراسی برسه، جوان خوشتیپ قد بلند، که از دوران نوجوانی رویای آزادی داشت، اولین بار ۱۶ ساله بود که به دلیل شرکت در تظاهرات تیر ۷۸ دستگیر شد و از اون زمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات ولش نکردند، کیانوش خسته بود. خسته از بیداد رژیمی که یک مشت جانی دزد اون رو میچرخونند و یه مشت کثافت وطن فروش برای اون رژیم ماله کشی میکنند. کشور ما در جنگه، جنگ بین مردم و رژیم، اینکه میگید به طرفدارهای رژیم توهین نکنید، واقعا انصاف نیست، چطور میشه به ماله کشهای کثافت و لجن رفتار محترمانه داشت، مگه این ماله کشهای کثیف برای مردم احترامی قائل هستند که ما بهشون احترام بگذاریم. از صبح زود که یکی از دوستان مشترک بهم زنگ زد و خبر رو با گریه گفت، اعصابم به هم ریخت، راستش اگه من جای کیانوش بودم، اگه واقعا کم آورده بودم، به جای خودکشی چند تا آخوند یا سردار سپاه رو میکشتم. ایران خیلی وقته در جنگه، در جنگ اگه نکشی میکشند.