حسن جزینی:
این رمان یکی از عجیبترین و شورانگیزترین آثار ادبیات انگلیس است. امیلی برانته به همراه دو خواهرش، که آنها نیز نویسندهاند، در ناحیهای غمزده و وحشی زیسته اند، زیرا مسئولیتهای کلیسایی پدر آنها را مجبور به اقامت در این ناحیه میکرد. یگانه برادرش به دوردست رفته و آن جا به یک زندگی بیهویت تن در داده بود. بنابراین، امیلی با زندگی آشنایی چندانی نداشت و تنها وجه دردآور و مصیبتبار آن را دریافت. حس عمیق پیوند با طبیعت، که در چشم او همان زمین بایر بود، به او اخلاقی قهرمانی آموخت و به وی امکان داد تا زندگی خود را بپذیرد و از آن لذت ببرد؛ بیآنکه شادیهای دیگری به جز آنچه از ذهن خویش بیرون میکشید او را دلگرم کند. پس، این رمان اثر زن جوانی است که صرفاً از وجود خویش الهام میگرفت. رمان بر زمینهای شاعرانه استوار است که در آن سادهدلیها و درونبینی روانشناختی فوقالعادهای به توالی دیده میشود. به این دلیل، بجاست آن را بیشتر شعر بدانیم تا رمان. به طور مثال، در تحلیل روح هیثکلیف، که مردی است انعطافناپذیر و به حکم تقدیر بدیمن، و برخی از خصوصیاتش، تا حد تباهی، غلوآمیز مینماید، تا اندازهای سادهدلی به کار رفته است. با این حال، این شخصیت دارای برجستگی پرقدرت و حقیقت شاعرانه است، زیرا نویسنده او را میشناسد و چنان صمیمانه با او زندگی میکند که تنها میتوان با موجودات رؤیای خویش اینچنین بود. از این آمیزه سادهدلی و درونبینی نافذ، جنبه دوگانه داستان ناشی میشود که هم آفرینش مطلق خیالپردازی افسونکنندهای است و هم تصویر حقیقت تعجبآوری. قدرت و تازگی بلندیهای بادگیر سبب شد که بعداً این رمان سرمشق بعضی از کاملترین تجلٌیات رمان انگلیسی دوران پس از ملکه ویکتوریا قرار گیرد.
– کتابراه