«در فرانسه کافی است هر کس چیزی باشد تا بخواهد همهچیز باشد. در آلمان هیچکس حق ندارد چیزی باشد مگر از همهچیز چشم بپوشد. در فرانسه رهاییِ جزئی زمینهی رهایی کلی است؛ در آلمان رهایی کلی شرط لازم هر رهایی جزئی است. در فرانسه آزادی کامل از دل واقعیت آزادی تدریجی حاصل میشود و در آلمان از ناممکن بودن آزادی تدریجی.
تنها آزادی ممکن عملی برای آلمان، آزادی مبتنیبر آن دیدگاه نظری است که انسان را والاترین موجود برای انسان میداند. در آلمان، رهایی از قرون وسطا نیز فقط با رهایی از پیروزیهای جزئی بر قرون وسطا امکانپذیر است. در آلمان هیچ نوعی از بندگی درهم شکسته نمیشود، مگر همهی انواع بندگی درهم شکسته شود. آلمانِ مشتاق بنیادها نمیتواند انقلاب کند مگر از بنیاد انقلاب کند. رهایی آلمان، رهایی انسان است.»
@Spaph- کارل مارکس، ادای سهمی در نقد فلسفهی حق هگل