Смотреть в Telegram
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم بپرس حال من آخر چو بگذری روزی که چون همی گذرد روزگار مسکینم ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی که بی وجود عزیزت جهان نمی بینم چو روی دوست نبینی جهان ندیدن به شب فراق منه شمع پیش بالینم ضرورت است که عهد وفا به سر برمت و اگر جفا به سر آید هزار چندینم بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم #سعدي 🎶🎶🎶🎶🎶🎶 من از تو روی نپیچم گرم بیازاری روا بود ز نکویان تحمل خواری به هر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت حلال کردمت الا به تیغ بیزاری اگر به  صید روی وحشی از تو نگریزد که در کمند تو راحت بود گرفتاری به انتظار عیادت که دوست می آید خوش است بر دل رنجور عشق بیماری تو میروی و مرا جان و دل به جانب توست ولی چه سود که جانب نگه نمی داری گرت چو من غم عشقی زمانه پیش آرد دگر غم همه عالم به هیچ نشماری حکایت من و مجنون به یکدگر ماند نیافتیم و بمردیم در طلب کاری #سعدي
Telegram Center
Telegram Center
Канал