Смотреть в Telegram
💠 سفر به سرزمین آب و نان 🔸 خاطرات سفر به افغانستان ✍️ حسین سلیمان پور ⏺️ قسمت 36 از 38 چهارشنبه، 25 مرداد 1403 امروز آخرین روز حضور ما در هرات است. سفر اما قرار است تا فردا عصر ادامه داشته باشد. نوبتی هم که باشد، نوبت بازار گردی و خرید سوغاتی است. اما مگر بازار باز است که کسی برای خرید برود؟ این سوالی بود که ما از خود پرسیدیم. جوابی نداشتیم. از برخی از مردم هم که پرسیدیم به جواب قاطع و قانعی نرسیدیم. قرار شد خودمان به بازار برویم و اوضاع را از نزدیک ببینیم. رفتیم. سه نفری. حافظ شاکری همان سر صبحی با ما خداحافظی کرد و به ایران آمد. بر خلاف تصور ما بازار کاملا باز بود. عادیِ عادی. مردم در آمد و شد و جوش و خروش بودند. زندگی جریان داشت. نه خبری از تعطیلی بود و نه اثری از راهپیمایی. تعداد مغازه‌های بسته به انگشتان دست هم نمی‌رسید. اما مگر می‌شود چیزی خرید؟ قیمت‌های بالا از یک طرف و بی‌ارزشی تومان ما از طرفی و تفاوت فرهنگی در پوشش مزید بر آن. مولوی محمد جامی هم که شبی مهمان برادرانش بودیم و او حضور نداشت، امروز به جمع ما ملحق شد. قرار بود ظهر به مدرسه مظاهرالعلوم خدمت مفتی مسعود برویم. قبلا دو تن از طلاب مهاجر حوزه ما آنجا درس خوانده بودند و اصرار داشتند خدمت استادشان برسیم. رفتیم. مدرسه مظاهرالعلوم مشهور به مدرسه جماعت تبلیغ است، طلاب تشکیل می‌شوند و اساتید حمایت می‌کنند. امروز نیز که تعطیلی روز ملی است طلاب برای تشکیل به مساجد سطح شهر هرات می‌رفتند. هوا گرم بود. نبود برق هم دردی دیگر. مفتی مسعود که جوانی روشن و اهل دانش بود از ما پذیرایی کرد. در افغانستان گوشت را لندی (خشک) می‌کنند. در این سفر تا کنون میزبانان ما همیشه به ما گوشت تازه داده بودند. دلم می‌خواست طعم لندی افغانستان را بچشم. مفتی مسعود در حوزه زحمتش را کشیده بود. خوشمزه بود. برای خرید برخی سفارشات بار دیگر به بازار آمدیم. از کوچه گدام در غرب و قبله مسجد جامع دیدن کردیم، کوچه‌ای که اکثر کتابفروشی ها و نمایندگی ناشران معتبر افغانستان در آن قرار دارد. قرار بود شب به اسلام قلعه برویم. تا عصر در هرات بودیم. می‌خواستم ببینم عصر چه اتفاقی می‌افتد. چگونه امارت اسلامی روز استقلال خود را جشن می‌گیرد. صبح که چیز بیشتری از آنچه در شب دیده بودم مشاهده نکردم. گفتم شاید برنامه‌ها را گذاشته‌اند برای عصر. عصر هم در بر همان پاشنه می‌چرخید. نه راهپیمایی و نه مانور نظامی و نه تجمعی چه پیاده و چه سواره. هرازگاهی یک خودرو نظامی و گاهی غیر نظامی پر از جمعیت عموما کودک و نوجوان پرچم امارت به دست و گاهی پرچم فلسطین در دست دیگر با پخش نشید حماسی پشتو در حال گذر بودند. سر برخی چهار راه‌ها هم پرچم‌های امارت را برای کسانی که شوری برای جشن در سر داشتند تقسیم می‌کردند.  انگار امارت مردم را در این کار مخیر گذاشته است. هر کس خواست، کار کند، آنکه خواست در خانه بنشیند و هر کس هم خواست جشن بگیرد؛ هر جا که خواست. برنامه‌ای تنظیم نکرده بودند. من فکر می‌کنم آن قدر که این تاریخ‌ها و مناسبات برای زمامداران هر مملک مهم است، برای مردم اهمیت ندارد. مردم زندگی‌شان را می‌کنند. اگر حکومت به مردمش خدمت کرد، اگر به فکر پیشرفت‌شان بود، اگر برای شان رفاه و آسایش و آزادی را به ارمغان آورد، اگر سایه نا امنی را از سرشان برداشت، اگر کشورشان را ترقی داد، اگر باری از دوششان برداشت. اگر نانی بر سفره‌شان گذاشت، و اگر خدمتی کرد، برای ملت همه روز، روز استقلال و جشن است. شاید به زبان نیاورند. شاید به جشن و پایکوبی نپردازند. شاید به خیابان نریزند. اما در دل هر روز جشن دارند. هر روز برای دولت‌مردان‌شان دعا می‌کنند. هر روز دوام حکومتشان را می‌خواهند و در هر بزنگاه مهم پشتیبان حاکمان خود هستند. ادامه دارد... https://t.center/soleymanpoorhossein
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств