جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
در روز وصال تو به قربان تو کردم
خون بود شرابی که ز مینای تو خوردم
غم بود نشاطی که به دوران تو کردم
دل با همه آشفتگی از عُهده برآمد
هر عَهد که با زلفِ پریشان تو کردم
در حلقهی مرغان چمن ولوله انداخت
هر ناله که در صحنِ گلستان تو کردم
#فروغی_بسطامی@smsu43