زندگی نامه شهید جاویدالاثر محمد بلبلی قرا
🌹🌹محمّد بلبلی قرا فرزند جعفرقلی به سال 1335 در يك خانوادهي متعهّد و مذهبي در روستاي قراخيل چشم به جهان گشود. پدر رنج ديدهاش به خاطر فقر و تنگدستي، محمّد را از تحصيل بازداشت و به اتّفاق يكديگر به كار كشاورزي مشغول شدند. محمّد از ايّام كودكي با جلسات مذهبي آشنا شد. در سال 1350 پدرش دار فاني را وداع گفت، در حاليكه محمّد 14 سال بيش نداشت و براي امرار معاش مجبور بود سخت كار كند. دو سال بعد مادرش را از دست داد.
💢در اين هنگام با برادرانش – عليرضا و علي – زندگي ميكرد. در سال 1354 براي گذراندن خدمت نظام وظيفه به سربازي رفت و در سال 1356 به آغوش خانواده برگشت.
✅وي به محض اتمام خدمت سربازي، به مدّت يكسال به كار بنّايي پرداخت و سپس به كارگاه نجّاري به قائمشهر رفت و دقيقاً سه هفته پس از مشغول شدن در كارگاه، حوزهي نظام وظيفه اعلام نمود كه منقضيان سال 56 براي مبارزه با كفّار بعثي، خودشان را معرّفي كنند. محمّد جزو اوّلين كساني بود كه خودش را معرّفي نمود و حدود شش ماه در جبهههاي جنگ به سر برد. اين بار پس از عزيمت به خانه، فعّاليّت وسيع خود را در بسيج وانجمن اسلامي شروع كرد. اوايل سال 1361، بار ديگر براي شركت در جبهه نبرد، ثبت نام و به طرف ميادين جنگ حركت كرد. از جمله خاطرات جالب شهيد بلبلي اين بود كه يك روز قبل از حمله، هنگام تقسيم شربت با لحن جذّابي به دوستانش ميگويد: بخوريد كه اين شربت شهادت است و بقول شاهدان عيني، محمّد پس از كشتن تعداد زيادي از بعثيان در تاريخ ۶۱/۴/۲۴ در عمليّات رمضان
#مفقودالاثر شد.
❇️او هميشه آرزو مي كرد كه شهيد شود و حتّي در وصيّت نامهاش متذكّر شد كه وقتي شهيد شد مردم جنازهاش را بالاي دست بگيرند تا دشمنان اسلام و قرآن بفهمند كه ملّت شريف ايران از شهيد دادن نمي هراسند. امّا متأسّفانه جنازهي مطهّرش در صحراي گرم و سوزان خوزستان ماند.
و اين در حالي است كه خانواده بزرگوارش هنوز هم چشم به در دوختهاند و منتظر يك سلام آشنا هستند. آيا اين سلام از استخوانهاي طلايي برجا مانده از دشت ايثار و شهامت كربلاي شلمچه خواهد آمد يا با گرد و غبار دوران اسارت؟
خدايا گرچه شيريني شربت شهادت زياد است، ولي ما هنوز منتظريم … .
💐💐 #راهش_پر_رهرو_باد 🙏🙏@shohada72_313