برای من تو از آن مردهایی هستی که زیاد حرف نمیزنند. از آنها که وقتی زنهای مسن فامیل میبینند میگویند هزار الله اکبر، با پدرش مو نمیزند! از آنها که هر کاری که در عالم بگویی را بلدند، از آنها که زیاد در خودشان میروند اما این بیرون همه روی آنها حساب میکنند. در مهمانیها همانقدر که به پیرمرد ۷۰ ساله احترام میگذارند هوای بچهی سه ساله را دارند. از آنها که قبل بیرون رفتن از پیرزن همسایه میپرسند: چیزی نمیخواید حاج خانوم؟...از آنها که ادبشان حرص آدم را در میآورد! از آنها که میشود روی قول و قرار و حرفشان حساب کرد...
از آنها که یک گوشه مینشیند با یک چکه چوب و خنجر برای برادرزادهاش اسباب بازی درست میکند اما دشمن از همان تیزی خنجرش هم وحشت دارد!
دروغ میگویم؟ اینطور نیستی؟ به قول منصوره تو در کربلا هیچ خطبهای نخواندی...کم حرف بودی آقای عمل...
..
تو اینطور نیستی؟ دشمن از خنجر و شمشیرت نمیترسید که در کمین محاصرهات نمیکرد...
تو اینطور نیستی؟ پس چرا برادرت دارد اشکهایش را با آستین پاک میکند...چرا مرد پنجاه و چند ساله دارد هق هق میزند؟
تو اینطور نیستی؟ نگاه خواهرت را ببین...عالم به روی سرش خراب شده...
تو اینطور نیستی؟ چرا بچهها بهانهات را میگیرند؟...
حق دارند البته... بیوداع رفتی... تو اصلا نرفتی که برنگردی... قرار بود برگردی...هزار و اندی سال گذشته هر چقدر هم فریاد بزنیم باز هم نه ما و نه اهل حرم باور نمیکنیم که «میر و علمدار» نیامد...
نیامد...
نیامد...
پ.ن: شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند، گذر گرگ به آهوی حرمها افتاد
#روز_نهم#حضرت_ماه🏴 #انتشار_حداکثری_با_شما👇🏴 @shohada72_313