مکتب اصالت کلمه / آکادمی عریانیسم. اهرام هفت گانه ی جنبش پسامینیمالیسم ایران ...

#فرزانه_اکبری
Канал
Образование
Искусство и дизайн
Книги
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала مکتب اصالت کلمه / آکادمی عریانیسم. اهرام هفت گانه ی جنبش پسامینیمالیسم ایران ...
@sher_khobeПродвигать
236
подписчиков
2,42 тыс.
фото
17
видео
750
ссылок
@ario_he2 دوستان علاقمند به آموزش ادبیات به این آیدی مراجعه فرمائید.
در هم تنیده است
رویا ....

لبخند را با اشک
عشق را با نفرت
وزندگی را با مرگ

روبه روی آینه تار بسته ای که باز می کند دریچه آرزوهای برباد رفته زنی را
به روی آغوش کبود حادثه

واین آغاز زمستان است
در فصول ناباورانه ی زیستن


#فرزانه_اکبری

#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم
_________________
👇👇👇
@sher_khobe
اشک می ریزد
تمام من
روبه تمام لبخندهایی که
دوخته شده اند به نقاب اجباری زندگی
تا من
تو
وشاید آن ها

ببخشیم تلخی حقیقت را
به حلاوت دروغ

وبی هراس از سکوت روشنایی
و فریاد سایه ها

دفن شویم
در تابوت سرد تنهایی
به جرم خواستن سهمی از یک زندگی شاد.

#فرزانه_اکبری

#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم
_________________
👇👇👇
@sher_khobe
فراشعر "بر بال آرزو ها "


گذر می کنم
از سال ها آرزوی محال تا ...
ماه ها
روزها
ساعت ها و دقایق
همه به انتظار
همه با رویای تو ..

فرزندی که نوای اشک هایش
چلچراغ خانه باشد
ولبخندش
سرسبزی شکوفه های عشق
🌫
سال ...

طرح زده ام
نقش کودکی را
بر بال فرشتگان رویایی

-"کجا ؟"

-"بر سرا پرده ی
ابریشمین پلک هایم "

که پنهان شده
در غبار خنده ی
مسحور خورشید ..

شراره های گناه را
دیر نباشد
از پس پنجره ی وهم
هنوز هم
فرصت باقیست
که ماه بیاید به مهمانی ما
🌫
سال ....

تنهایی
پیچ وتاب می خورد
بر پهنه ی سیال خیال

می خوانم
لالایی کودکانه ای

-"چرا ؟"
-"شاید گرم شود این اجاق کور "


دست در دست مسافر
مادر اما فریاد می شود:

-"نفسم مرا
با تنهایی ...
مرا با وحشت..؟"

ازخواب می پرم

-"تا به حال دیده ای
کسی که بگرید
کسی را بخنداند؟"

آه اشک های من ..
آه قاه قاه او


ورق می خورد سالها
بر صفحه ی سفید گیسوان زن

-"دخترم ..؟"
-"جانم مادر جان"

چال گونه هایت
سیب سرخی ست
میان باغ سبز رویاها،
به گاه آمدنت
فرشتگان
صورتت را بوسه می زدند"
🌫

ای گلبرگ شعر
با تمام شعور
در پی انکار تو هستند
جهان من اما
بوی شعر می دهد
بوی ریحان
بوی نارنج
ای آرزوی محال
در سینه ی کویر
برای من رویا باش ...
سبز و عاشق
و من
آرام می گیرم
میان گلهای پیراهن آبی ات
درست شبیه حلاوت یک رویش
نماز میخوانم
تا شکرانه ی داشتن تو را
به عبودیت
پیوند بزنم ...

ده سال گذشت
یک ماجرا
صد گریز ..
از یک زندگی
که ریشه دارد در کویر
و آرزوهایی
که دسته دسته دفن می شوند..
ماهی های خیالم اما
رهسپار دریای دستانت ..
چه تنــهایــی طولانی ای
به درازای یـــلدا

ومن
منی که حسود می شود
به دانه های انار
به صخره ی در آغوش دریا
به کودکی که می دود برای رسیدن به مادرش
و به نبودن فرزندی
که در آغوشم نیست ...
🌫

خوشبختی
خوشبختی
خوشبختی
صدایی می خواند مرا
-"مامان باد می آید
میترسم
درآغوشم بگیر .."



#فرزانه_اکبری

#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم


________
👇👇👇
@sher_khobe

________
👇👇👇
@Maktabe_Oryanism
"خون بازی "


برخیا زکریا
هارون الیصابات


محضر خداوند :

طاعت یحیی
مردم تسبیح گو

🌫 🌫

هرودیس
هیرودیا
پیوندی نامشروع
مبارزی مخالف

🌫 🌫

پادشاه بوالهوس
پیامبر سر بریده


#فرزانه_اکبری

#مکتب_اصالت_کلمه

#آکادمی_عریانیسم

#واژانه
_________
👇👇👇
@sher_khobe
ریه هایم
پر از هوای آلوده ی فاصله
انتظار را
هجی می کند،

بر دیوار قلبی
که با کوله باری از
زخم های عمیقِ جاذبه ،
پا می گذارد
در راهی که ختم می شود به ....

و تو
همان آهی هستی
مانده در گلویم،
زاینده ی خون؛
از سقف متوهّم رویاهایم.

و من بازنده ی این میدان
همچون بیماری اسیر فوبیا
از صدای وحشتناک اشک هایم
چنگ می کشم به سایه ی ماه
به امید رهایی...

#فرزانه_اکبری

#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم
_____________
👇👇👇
@sher_khobe
کمی پایین تر
از زندگی
در روزگاری که آدم ها
خوراکشان
سرک کشیدن
به تمام روزهای تهی از خوشبختی ست
و رد می کنند
تمام تابلوهای قرمز
را در حریم دل
تو لباس آبی ات را
به تن کن
تا آفتاب شوم
سرزمین دلدادگی را
و سوغاتم
تصویر مردانه تو باشد
ای الهه شکوه

#فرزانه_اکبری

#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم
_____________
👇👇👇
@sher_khobe
هزار رنگ
روی چشمانت می پاشم
و در متنی معصوم
قلبت را
ترمه پوش مادر بزرگ
می کنم

آه ترنج لبخندت
نارنجی دلتنگی هاست
چگونه از تو فاصله بگیرم
ای زیباترین
نغمه عاشقانه
در لحظه لحظه ی زندگی .

#فرزانه_اکبری

#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم
_____________
👇👇👇
@sher_khobe
فرا شعر « نیمه شب»

سکانس یک :
بازگشت همه به سوی اوست

/قرص زرد
شب قبل از خواب/

/قرص قرمز
صبح بعد بیداری/

/قرص سبز
به وقت بی قراری /


-«زمان ؟»
-«ایستاد »

-«به احترام احساسی
که روی رختخوابی
از بغض خوابیده »

مادرانه اش را
به پای احساسی که
یخ بسته روی پنجره ی خوشبختی
🌫

سکانس دو :
نیمه شب های طولانی
یک زن
می خوانم
روبه روی خودم

-«از ؟!»
-«نمی دانم وقتی که »
آه
از دردهای روئیده
میان سینه ام
که سرد و اندوهناک ،
شبیه حسی مبهم ؛
چسبیده خودش را
به دیواره های وجودم
در خیال تاراج
تـ ک ه
تـ ک ه
سالهای صبرم را
برای سفر
به خوابی عمیق،
به بهاری مدفون؛
درخاک
برای ابدیت...
🌫
سکانس سه:
باصداقت
سجده می کنم
روبه روی
تمام این سالها
تمام این رنج ها
تمام خودم
و تمام او را بالا می آورم
زرد
سرد
و کراهتی
که میان شادی
قرار است
تزریق شود
به تظاهر
به جان از پا درآمده ی این خانه
🌫
سکانس چهار :

آخرین بیداری
یا خواب؟
یک چندم حواسم
با خودم است
زیر لب
هرچه پیشانی بلند
اقبال بلندتر
سوخت
آخرین بیداری ام
در دستان کسی که
هنوز هم نمی شناسم اش
🌫
سکانس پنج:
آشفتگی قرص ها
پناه میبرم از درد
به رنگین کمانشان
یک
دو
سه
بیست
سی
برای به بند کشیدنم
کافیست
برای رهایی
از دامچاله ی کابوس
و
می ایستد
خط تپش آرزوهایم
کنار دست هایی
که قرار بود
ستون شود
برای قلبی نا آرام
اما گمشده ی من
آرامشی است
در محاصره ی تیغ های مسموم دلتنگی
و میدانم
در قصه ام
نور سایه است
و خودم را
از زخمه این آشفتگی ها
گم می شوم
در سطر به سطر
متنی بلند
برای
یک فراموشی ابدی ..
🌫
سکانس شش :

-«خوشبختی؟»
-« من تو را.. دوستم داری؟»
موهایم
بدون دستان تو
طناب دار کوتاهیست
سنجاق به بخت بلندم

-«مهریه ..»
-«بافتن گیسوی عشق با دستانت »
🌫
سکانس هفت:

ا ن
د ه

د ه
ا ن


-«سوغات ؟»

-«درناهای خسته »

🌫 🌫
-«زن.....؟»

-«مبهوت»


-«مرد...؟»

-«مغرور »


-«آدم های تاریک ..
🌫 🌫

ابری سرگردان

لبخندی دروغین

سرزمینی مسموم

🌫 🌫

کوچ درناها
🌫
بازهم من
ومرگ پروانه ای
که تمام سهمش
از دچار بودن
تنهایی بود و بس ..
آن زمان که
جهان را می کاوید
در جستجوی آبی سترگ
تا روزنه ای
به دریا
برای مرهم زخم هایش
برای آرامش وجود..
🌫
سکانس آخر:

می گریم
به اینگونه بازگشت
به غیر او
به تاریکی
به نفرت
به شعرهایی
که روی دود خواهند شد
و به
به آرزوهایی
که از کودکی به سقطشان
باور داشتم
آه ای تن نارس
در کشاکش دستانم برای بریدن
از اینگونه زندگی
اینگونه بازگشت
مرا عروسانه کل بکش


#فرزانه_اکبری


#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم


________
👇👇👇
@sher_khobe

________
👇👇👇
@Maktabe_Oryanism
آه
از دردهای روئیده میان سینه ام
که سرد وخمود ،
شبیه حسی خاموش ؛
چسبیده به دیواره های وجودم
به تاراج می برند
«تـ ک ه، تـ ک ه» سالهای صبرم را

تا سفر کنم
به خوابی عمیق،
به بهاری مدفون؛
درخاک
برای ابدیت...

#فرزانه_اکبری

#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم
_____________
👇👇👇
@sher_khobe
می ایستد
خط تپش آرزوهایم
کنار دست هایی
که قرار بود
ستون شود برای قلبی نا آرام
اما گمشده ی من
آرامشی است
در محاصره ی تیغ های مسموم دلتنگی

میدانی
در قصه ام
نور سایه است
و من زخمی این آشفتگی ها
گم می شوم
در سطر به سطر
شعری بلند
برای
یک فراموشی ابدی ..

#فرزانه_اکبری

#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم
_____________
👇👇👇
@sher_khobe
یک شب
یک حس دردآلود
یک بغض ناتمام
ویک تو .....

میدانی ...!
حالم به حال زنی شبیه است
که وقت عبور از
کویر بیکران دلتنگی
اسیر مشت های طوفانی غم شده

وقتی که درامتداد سایه اش
به جستجوی کسی می رود
که پشت شن زار چشمانش ستاره می شود

وچه زود
دلتنگی این گدای ژنده پوش عشق
آویزان می شود از گلوی صبر

وآه ...
که چه صبری می خواهد
تحمل تمام نیستن
و نبودن ها ...

#فرزانه_اکبری


#مکتب_اصالت_کلمە

#آکادمی_عریانیسم
_______
👇👇👇
@sher_khobe
دست های بلند اندوه
روزهایم را نوازش می کنند

و زندگی همچون
قاصدکی سردرگم می رقصاند
ثانیه های آتش گرفته ی جانم را

تا به انتظار سپیده دم
شب را به درد نشینم

شاید
هرم نفس های بریده ام
بغض گلوگاهم را ،
رو به خاموشی نهد


#فرزانه_اکبری

#آکادمی_عریانیسم

_____________
👇👇👇
@sher_khobe
«ریسه های کریستالی »



ا ن
د ه

د ه
ا ن


-«سوغات ؟»

-«درناهای خسته »

🌫 🌫
-«زن.....؟»

-«مبهوت»


-«مرد...؟»

-«مغرور »


-«آدم های تاریک ..
🌫 🌫

ابری سرگردان

لبخندی دروغین

سرزمینی مسموم

🌫 🌫

کوچ درناها


#فرزانه_اکبری

#مکتب_اصالت_کلمه

#آکادمی_عریانیسم

#واژانه
_________
👇👇👇
@sher_khobe
لحظات بی نهایت غم را
پشت ساعت هایِ گنگ بی خبری
به تماشا نشسته ام

شبیه زنی
که اندوهِ چشمانش
ریـسـه می شود
و بافـه ای کریستالی،
برای ازدحامِ
واژه های نم خورده؛
میان لب هایش...

تا احتکار کند صبر را
برای روزهایی که تمامش مصیبت
وشب هایش باغ رنج ستارگان است

شاید برخیزد
از گوشه گوشه ی تنش
ناامیدی تلخی
که عجین شده به عطر
نوازش هایی مرگ اندود

با دریچه هایی که
باز می شود به سوی درد

کاش روزی خاموش شود
چکامه های دردناک،
میان رویاهایی که
کابوس می شود
خواب شیرین پروانه ها را


#فرزانه_اکبری

#آکادمی_عریانیسم

_____________
👇👇👇
@sher_khobe
پوست ملتهب شهر می سوزد
از خیالات شبانه ای که بالا می روند
از دیوار واژه هایی ملتمس
تا به اهتزاز درآورند پرچم درد را
و
شلاق نگاهت
چه بی محابا
می نوازد برتن نحیف ثانیه ها
چشم انتظاری زنی را
که در شمایل پیله ها
غبار می شود



#فرزانه_اکبری


#آکادمی_عریانیسم

_____________
👇👇👇
@sher_khobe
از عرش کبریایی
چشمانی تلخ
تا فرش
بغض های فروخورده ی زنی
محبوس در غم

خراب است حال یک حافظه
آنگاه که در همایش دلتنگی وآه
طول موج یک رابطه
هرروز کوتاه تر از دیروز
مچاله می شود در خود
ولجاجت تو است
که قد میکشد
در ارتباطی ناموزون
میان کوچه پس کوچه های عصر تنهایی

#فرزانه_اکبری

#آکادمی_عریانیسم

_____________
👇👇👇
@sher_khobe
دیروز گذشت
و امروز.....
فردا اما آبستن سقوط
جان می دهد
میان بازوان زنی که
در پیشانی نامرئی اقبالش
عبور هزاران خیال خواب زده را می دید

و شط غم
جاری بر چشم های سیاهش
تازیانه می زد
برتن محبوس در دردش

#فرزانه_اکبری

#آکادمی_عریانیسم

_____________
👇👇👇
@sher_khobe
هربار که می شکنی ام
سایه می افکند
کلاغ شوم سرنوشت
بر سر دیوار تقدیری که دقایقش پوچ و ....

کاش می شد
بگذرم از تضاد های پوشالی ذهنم
و تمام کنم
تمام ناپاک خودم را
درآشوب دست های کودکی که
گمشده در راهی بی پایان

کاش می شد بگذرم
از شکاف زخم های تنم
که بسته است
راه تنفس مصنوعیم را
در آستانه ی شبی نحس

کاش میشد بگذرم
کاش.....

شاید این خستگی که
نشسته
روی تن فرسوده ام
روحم را
به هبوطی دیگر
مژده می دهد


#فرزانه_اکبری

#آکادمی_عریانیسم

_____________
👇👇👇
@sher_khobe
Ещё