فرامتن "قمر بنی هاشم "
هفتاد
و دو نیلوفر از دل مرداب یک صحرا
⚫️ خواندند از یگانگی
⚫️ خواندند سرود جاودانه عشق را
⚫️ هفتاد
و دو پروانه در حریم آفتاب ذوب شدند خودشان را
⚫️با طلایه داری عباس نام
⚫️ که معنای متغیر کلیدواژهی مرگ را
⚫️ چنان بسط داد
⚫️ که پسا او
⚫️ هر آزاده ای سوی مرگ شتافت
⚫️ عباس تصویر گر قلهی مرگ، معنای شهادت بود
⚫️◽️یک:
"هشیورانه که از کمین مرگ، نیست گریزی ما را، آغوش پرستان، بندگان زر، حلقه ی غلامی است
و بیابان تفته، نایستد از شما، مگر یلان شسته گوش، از ملودی طرب انگیز دنیا"
و آهنگ رفتن شد
⚫️ رای شان بر زیست
⚫️-«
و آنها که ماندند ؟»
-«بسیچیدن شان گرفت، سوی جاودانگی»
-«با؟»
-«جگر سوخته
و خونشان که تا قطره ی آخر به چکیدن ...»
-«آه لحظات سرخ شهود»
-«کران تا کران لاژورد زمینی که بوی گیتی می داد»
◽️دو دیگر:
طلایه دار، خروشاند خودش را بر زادخواهرانهی دیوان آتش دم
⚫️-«چسان؟»
-«سر فرو برده بر امام، روح گوش، روان گوش، جان گوش
و جسم گوش»
و هشیوارانه
⚫️ پور هاشم
⚫️ به کردار کوه طعنه زنان
⚫️ تکیهگاه شد خودش را بر امام
⚫️ پیشکار دستگاه حسینی
⚫️ مشک به بر
⚫️ فراز آمدنش چشمه را
⚫️ از برای حرم
⚫️ حریم کبریا، زمینی شد برای بوسه بر بازوان طلایه دار
⚫️ و دیوان
⚫️ برگستوان به تاخت
⚫️ «حصر؟»
-«برناییاش را ضربدر عشق جنگید»
دو ده
⚫️ سه ده...
⚫️ و مشک را تیر به تیر
⚫️ به منزل پاره شدن رساند
⚫️ دست ها از بازو تا جاودانگی خودشان را بی دریغ
⚫️-«بازوان عباسیم ما»
مشک، با تمام زخمی که خورده بود بی قطره ای آب سوی جاودانگی
⚫️-«مشک عباسم من»
و قطره های آب در زمین به اصل حیات بازگشتند
⚫️-«ما گرانمهریم مهر فاطمه (ع) که آفرینش در ولایت اوست»
و طلایه دار
⚫️ در حلقهی مام برادران، در خون به دندان مشک را می کشید
⚫️ تیزدم اژدها
⚫️ که ورا زایش باشکوه خواهر ، خوانده بود
⚫️ سنان را آراست به پرتاب
⚫️ حکایت تیغ
و نیام
⚫️ دیوان را به خون حضرت غیرت
⚫️ حضرت عشق
⚫️ حضرت برادر
⚫️ شتابان
⚫️ حضرت عشق اما
⚫️ به غریویدن
⚫️ نهیب می زد آسمان گون بر دیوان
⚫️ تیغ ها از پی
⚫️ به دیدار درخشید چشمانش
⚫️ مویه گر فرشته ها
⚫️ و یک آن
⚫️ در ساحت یگانگی، جهان ویر او را طرح می زد
⚫️◽️سه دیگر:
شبرنگ دیده ها
⚫️ و دو تیغ
⚫️ که روی شب
⚫️ کشیده شده بودند خودشان را
⚫️ به گاه نخچیر پادشاهان جهان
⚫️ عباس
⚫️ مشق شمشیر می کرد، دشمنان توحید را
⚫️ هر آوردگاه، سخن از ولایت بود، هر آوردگاه، ستوه گرداننده ی دیوان
⚫️ به خرد فراز آمد تاریخ را
⚫️ به یلی
⚫️ به کنندهی در خیبر، حضرت پدر
⚫️ مقتدا
⚫️ دبیری که برای زمین
و آسمانها، حرکت بر محور ولایت را تدریس می کرد
⚫️ و امام، میانش را بست
⚫️ وقتی روحش را امین یافت
⚫️ و در آمد به نام آفریدگار، بر آیین ابراهیم
و محمد (ص)
و علی (ع)
⚫️ برنایی جهاندیده، پیروز هر کارزار
⚫️ -«جان برادر اینبار عشق در کالبد گردن نهادن است»
-«گردنم بشکند حضرت آفتاب، که جز تو را اگر، گردن بنهم»
-«خون تو را خداوند، مهر هفتاد
و دو پروانه کرده است، که حول حقیقت خواهند سوخت»
جوشیدنشان میگیرد قطرههای خون
⚫️ سینه بیتاب شهادت
⚫️ -«در خورم وقتی دانسته آفریدگار، در خورم وقتی دانسته حضرت برادر، لاژوردم همه وجود، آسمانگون یکرنگ»
◽️◽️ورای معادلات
⚫️ ورای دیده ی ظاهر بین ما
⚫️ که شعله بر جانمان می افکند
⚫️ یک آغوش
⚫️ کیسه ای زر
⚫️ یا قدرت
و حکومت
⚫️ ورای جهان ریاضیک مصرف گرای ما
⚫️ برای انسانیت
و عشق
⚫️ برای زنده ماندن ابعاد کیفی جهان
⚫️ هفتاد
و دو عاشق
⚫️ دوشادوش حضرت آفتاب_ امام
و ولی شان_
⚫️ از پس حضرت عشق عباس
⚫️ به اصل نور پیوستند
⚫️اثری از :
#آریو_همتی _______👇👇👇@sher_khobe__________#آرش_آذرپیک#امپراطور_واژههای_جهان #تئورسین_و_نظریه_پرداز_مکتب_اصالت_کلمه#مکتب_اصالت_کلمه_و_اعلام_عرفان_بس_در_تمدن_ایرانی_اسلامی#به_اعتقاد_اصالت_کلمه_عرفان_خون_ما_ایرانی_ها_تا_مرز_توهم_زدگی_بالا_رفته_است#به_اعتقاد_مکتب_اصالت_کلمه_خرد_فلسفی_ما_تا_مرز_سکته_فرهنگی_پایین_آمده_است#در_باور_مکتب_اصالت_کلمه_تنها_راه_نجات_تمدن_ما_۱خردفلسفی_۲خردفلسفی_۳خردفلسفی_است