«مثلا تولد عشق ,می خواهی اش چکار؟» 🔳 آسمان مستانه چشم پنجره نواخته می شود از شدت آفتاب 《هی مگر آنجا هم میخانه هست》
《کوری ات را از روی قلم من دست بردار 》
( رزهای قرمز سنجاق می شود)
گیسوی صبح نزدیکتر از اتفاق تاک ها و ملموس تر از گویش زنبور و گل 《هنوز مستی؟》 《آه از این آفتاب نمی دانم پیاله چندم نمی دانم چند پیاله 》
《حواست به زمین هست؟》
《برو لکاته پرتم نکن از مستی من اتفاق باشکوه روی پا نایستادنم من صلابت پاهای لرزان من 》
که چگونه درخت ابرانه عطر شکوفه را غزلنوش طراوت است
(هنگام زاییدن عشق )
زنی که قهوه اش را تلخ می نوشد درد می کشد و غصه می زاید و مرد لبخند می زند زن غرقاب تب و غم مرد یک لیوان خنک خنک
مرد : - 《پسر》 زن تشویش چهارچوب های بسته 🌫 دختر 🌫 مرد تشویش زن بیمار 🌫 سنت های جاهلی
《پس کی این حصار شب تمام می شود چگونه این درد از تن دختر احساس رها می شود》 زن دستش را باز می کند دیگر وقت تولد پروانه هاست از سر انگشتان او.. ابریشم پوشانده خودش را روی کلمه ها عاشقانه راه می رود نه ماه از فکر نوشتن متن می گذرد... نه ماه از سر انگشتان پا به ماه نه ماه دختری شادان در سرم راه رفته است تا کلمه ی تولد..
کم کم خانه از تاریکی درد خالی می شود سجده گاه تکریم غرق اجابت می شود عطر نحیف گلبرگی در مشام اطاق می پیچد لبخند بر لب زن می نشیند دختری پای به جهان می گذارد