.

#بوف_کور
Канал
Логотип телеграм канала .
@shekast_napzirПродвигать
2
подписчика
72,3 тыс.
фото
71,9 тыс.
видео
14 тыс.
ссылок
بوف کور - داریوش
@Dariush0Atfsdaa
#بوف_کور

ترانه سرا: فرهاد عزیزی
آهنگ و تنظیم: فرزاد فتاحی
اجرا: #داریوش
آلبوم: گرگ
انتشار: ۱۴۰۰

رنگ این سالای آخر
رنگ نثر بوف کوره
مثل خودکشی صادق
از غم مرگ غروره

من صدای رنگِ سُرخم
یه نوشته روی دیوار
حرف هرکتاب سوخته
تو منو زنده نگهدار

تو منو زنده نگهدار
روی کاغذهای پاره
با قلم‌های شکسته
توی حبس هر ستاره

تو منو زنده نگهدار
در شب قهر سپیده
با یه آهنگ حماسی
روی آخرین قصیده

تو منو زنده نگهدار ...


#آبادان_تسلیت 🥀


@f
ilmozion
بوف کور - داریوش
@Dariush0Atfsdaa
#بوف_کور

ترانه سرا: فرهاد عزیزی
آهنگ و تنظیم: فرزاد فتاحی
اجرا: #داریوش
آلبوم: گرگ
انتشار: ۱۴۰۰

رنگ این سالای آخر
رنگ نثر بوف کوره
مثل خودکشی صادق
از غم مرگ غروره

من صدای رنگِ سُرخم
یه نوشته روی دیوار
حرف هرکتاب سوخته
تو منو زنده نگهدار

تو منو زنده نگهدار
روی کاغذهای پاره
با قلم‌های شکسته
توی حبس هر ستاره

تو منو زنده نگهدار
در شب قهر سپیده
با یه آهنگ حماسی
روی آخرین قصیده

تو منو زنده نگهدار ...


#آبادان_تسلیت 🥀


@f
ilmozion
بوف کور - داریوش
@Dariush0Atfsdaa
#بوف_کور

ترانه سرا: فرهاد عزیزی
آهنگ و تنظیم: فرزاد فتاحی
اجرا: #داریوش
آلبوم: گرگ
انتشار: ۱۴۰۰

رنگ این سالای آخر
رنگ نثر بوف کوره
مثل خودکشی صادق
از غم مرگ غروره

من صدای رنگِ سُرخم
یه نوشته روی دیوار
حرف هرکتاب سوخته
تو منو زنده نگهدار

تو منو زنده نگهدار
روی کاغذهای پاره
با قلم‌های شکسته
توی حبس هر ستاره

تو منو زنده نگهدار
در شب قهر سپیده
با یه آهنگ حماسی
روی آخرین قصیده

تو منو زنده نگهدار ...


#آبادان_تسلیت 🥀


@f
ilmozion
Forwarded from 💜 خرابات 💜
.ــــــــــ🍃🌸🌷🌸🍃ــــــــــ.


حس می‌کردم که این دنیــا برای من
نبود، برای یک دسته آدمهای بی‌حیـا
پُر رو، گــدامنش، معلومات فــروش
چـاروادار و چشم و دل گرسنه بود،
برای کســانی که به فــراخور دنیــــا
آفریده شده بودند و از زورمنــــدان
زمین و آسمان مثل سگ گرسنه جلـو
دکان قصابی که برای یک‌تکه لثه دم
می‌جنبانید گدایی می‌کردند و تملــق
می‌گفتند

#صادق_هدایت
#بوف_کور


.ــــــــــ🍃🌸🌷🌸🍃ــــــــــ.
Forwarded from 🚶‍♀️ من مرتد هستم 🚶 (─═हई╬ 👑.کواروس ستوده.👑 ╬ईह═─)
مثل دیوانه‌ها شده بودم و از درد خودم کیف می‌کردم. یک کیف ورای بشری ، کیفی که فقط من می‌توانستم بکنم و خداها هم اگر وجود داشتند نمی‌توانستند تا این اندازه احساس کیف بکنند. در آنوقت به برتری خودم پی بردم ، برتری خودم را به رجاله‌ها ، به طبیعت به خداها حس کردم..
خداهایی که زاییده شهوت بشر هستند. من یک خدا شده بودم ! از خدا هم بزرگ‌تر بودم. چون یک جریان جاودانی و لایتناهی در خودم حس می‌کردم.

#صادق_هدايت
#بوف_کور
Forwarded from حاجی آقا
حس می‌کردم که در مقابل مرگ، مذهب و ایمان و اعتقاد چقدر سست و بچگانه و تقریبا یک جور تفریح برای اشخاص تندرست و خوشبخت بود. در مقابل حقیقت وحشتناک مرگ و حالات جانگدازی که طی می‌کردم...
آنچه راجع به کیفر و پاداش روح و روز رستاخیز به من تلقین کرده بودند یک فریب بی‌مزه شده بود و دعاهایی که به من یاد داده بودند در مقابل ترس از مرگ هیچ تاثیری نداشت.!

#صادق_هدایت
#بوف_کور

@Hajii_Aqa
Forwarded from حاجی آقا
بنظرم آمد که تمام هستی من سر یک چنگک باریک آویخته شده و در ته چاه عمیق و تاریکی آویزان بودم - بعد از سر چنگک رها شدم، می‌لغزیدم و دور می‌شدم ولی به هیچ مانعی برنمی‌خوردم - یک پرتگاه بی‌پایان در یک شب جاودانی بود.

#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Hajii_Aqa
Forwarded from حاجی آقا
فكر زندگی دوباره مرا می‌ترسانيد و خسته میكرد - نه، من احتياجی به ديدن اينهمه دنياهای قی‌آور و اينهمه قيافه‌های نكبت‌بار نداشتم - مگر خدا انقدر نديده بديده بود كه دنياهای خودش را بچشم من بكشد؟ - اما من تعريف دروغی نمیتوانم بكنم و درصورتیكه زندگی جديدی را بايد طی كرد آرزومند بودم كه فكر و احساسات كند و كرخت‌شده می‌داشتم، بدون زحمت نفس می‌کشيدم و بی‌آنكه احساس خستگی میكردم می‌توانستم درسايه ستونهای يک معبد لينگم پوجه برای خودم زندگی را بسر ببرم - پرسه می‌زدم بطوریكه آفتاب چشمم را نمیزد، حرف مردم و صدای زندگی گوشم را نمی‌خراشيد.

#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Hajii_Aqa
Forwarded from حاجی آقا
زندگی من هر روز و هر دقیقه عوض میشد. بنظرم میآمد که طول زمان و تغییراتی که ممکن بود آدمها در چندین سال بکنند برای من این سرعت سیر و جریان هزاران بار مضاعف و تندتر شده بود، در صورتیکه خوشی آن بطور معکوس بطرف صفر میرفت و شاید از صفر هم تجاوز میکرد - کسانی هستند که از بیست سالگی شروع به جانکندن میکنند در صورتیکه بسیاری از مردم فقط در هنگام مرگشان خیلی آرام و آهسته مثل پیه سوزی که روغنش تمام بشود خاموش میشوند.

#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Hajii_Aqa
Forwarded from حاجی آقا
رفتم جلو آینه ولی از شدت ترس دستهایم را جلو صورتم گرفتم - دیدم شبیه، نه، اصلاً پیرمرد خنزر پنزری شده بودم. موهای سر و ریشم مثل موهای سر و صورت کسی بود که زنده از اطاقی بیرون بیاید که یک مار ناگ در آنجا بوده - همه سفید شده بود، لبم مثل لب پیرمرد دریده بود، چشمهایم بدون مژه، یکمشت موی سفید از سینه ام بیرون زده بود و روح تازه ای در تن من حلول کرده بود. اصلاً طور دیگر فکر می کردم، طور دیگر حس می کردم و نمی توانستم خودم را از دست او - از دست دیوی که در من بیدار شده بود - نجات بدهم، همینطور که دستم را جلو صورتم گرفته بودم بی اختیار زدم زیر خنده، یک خنده سخت تر از اول که وجود مرا به لرزه انداخت، خنده عمیقی که معلوم نبود از کدام چاله گمشده بدنم بیرون میامد، خنده تهی که فقط در گلویم می پیچید و از میان تهی در میامد
من پیرمرد خنزر پنزری شده بودم ...

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Haji_aqha
Forwarded from حاجی آقا
حس میکردم که در مقابل #مرگ، مذهب و ایمان و اعتقاد چقدر سست و بچگانه و تقریباً یکجور تفریح برای اشخاص تندرست و خوشبخت بود - در مقابل حقیقت وحشتناک مرگ و حالات جانگدازی که طی میکردم، آنچه راجع به کیفر و پاداش روح و روز رستخیز بمن تلقین کرده بودند یک فریب بی‌مزه شده بود و دعاهایی که بمن یاد داده بودند در مقابل ترس از مرگ هیچ تاثیری نداشت.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Haji_aqha
Forwarded from حاجی آقا
نمیدانم دیوارهای اطاقم چه تاثیر زهرآلودی با خودش داشت که افکار مرا مسموم میکرد - من حتم داشتم که پیش از من یکنفر خونی، یکنفر دیوانه زنجیری درین اطاق بوده، نه تنها دیوارهای اطاقم بلکه منظره بیرون، آن مرد قصاب، پیرمرد خنزرپنزری، دایه‌ام، آن لکاته و همه کسانیکه میدیدم و همچنین کاسه آشی که تویش آش جو میخوردم و لباسهائی که به تنم بود، همه اینها دست بیکی کرده بودند برای اینکه این افکار را در من تولید بکنند.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Haji_aqha
Forwarded from حاجی آقا
هیچوقت نه مسجد و نه صدای اذان و نه وضو و اخ و تف انداختن و دولا راست شدن در مقابل یک قادر متعال و صاحب‌اختیار مطلق که باید بزبان عربی با او اختلاط کرد در من تاثیری نداشته است. اگرچه سابق برین وقتیکه سلامت بودم چند بار اجباراً بمسجد رفته‌ام و سعی میکردم که قلب خودم را با سایر مردم جور و هم‌آهنگ بکنم ولی چشمم روی کاشیهای لعابی و نقش و نگار دیوار مسجد که مرا در خوابهای گوارا میبرد و بی‌اختیار باین وسیله راه گریزی برای خودم پیدا میکردم خیره میشد - در موقع دعا کردن چشمهای خودم را می‌بستم و کف دستم را جلو صورتم میگرفتم - درین شبی که برای خودم ایجاد میکردم مثل لغاتی که بدون مسئولیت فکری در خواب تکرار میکنند، من دعا میخواندم ولی تلفظ این کلمات از ته دل نبود، چون من بیشتر خوشم می‌آید با یکنفر دوست یا آشنا حرف بزنم تا با خدا، با قادر متعال! چون خدا از سر من زیاد بود.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Haji_aqha
Forwarded from 🚶‍♀️ من مرتد هستم 🚶 (─═हई╬ 👑.کواروس ستوده.👑 ╬ईह═─)
مثل دیوانه‌ها شده بودم و از درد خودم کیف می‌کردم. یک کیف ورای بشری ، کیفی که فقط من می‌توانستم بکنم و خداها هم اگر وجود داشتند نمی‌توانستند تا این اندازه احساس کیف بکنند. در آنوقت به برتری خودم پی بردم ، برتری خودم را به رجاله‌ها ، به طبیعت به خداها حس کردم..
خداهایی که زاییده شهوت بشر هستند. من یک خدا شده بودم ! از خدا هم بزرگ‌تر بودم. چون یک جریان جاودانی و لایتناهی در خودم حس می‌کردم.

#صادق_هدايت
#بوف_کور
Forwarded from 🚶‍♀️ من مرتد هستم 🚶 (─═हई╬ 👑.کواروس ستوده.👑 ╬ईह═─)
مثل دیوانه‌ها شده بودم و از درد خودم کیف می‌کردم. یک کیف ورای بشری ، کیفی که فقط من می‌توانستم بکنم و خداها هم اگر وجود داشتند نمی‌توانستند تا این اندازه احساس کیف بکنند. در آنوقت به برتری خودم پی بردم ، برتری خودم را به رجاله‌ها ، به طبیعت به خداها حس کردم..
خداهایی که زاییده شهوت بشر هستند. من یک خدا شده بودم ! از خدا هم بزرگ‌تر بودم. چون یک جریان جاودانی و لایتناهی در خودم حس می‌کردم.

#صادق_هدايت
#بوف_کور
Forwarded from مسیرِ آگاهی
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارندو اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می افزاید...

📕 #بوف_کور
👤 #صادق_هدایت

🔶 @shak_gerayi
Forwarded from 🚶‍♀️ من مرتد هستم 🚶 (─═हई╬ 👑.کواروس ستوده.👑 ╬ईह═─)
مثل دیوانه‌ها شده بودم و از درد خودم کیف می‌کردم. یک کیف ورای بشری ، کیفی که فقط من می‌توانستم بکنم و خداها هم اگر وجود داشتند نمی‌توانستند تا این اندازه احساس کیف بکنند. در آنوقت به برتری خودم پی بردم ، برتری خودم را به رجاله‌ها ، به طبیعت به خداها حس کردم..
خداهایی که زاییده شهوت بشر هستند. من یک خدا شده بودم ! از خدا هم بزرگ‌تر بودم. چون یک جریان جاودانی و لایتناهی در خودم حس می‌کردم.

#صادق_هدايت
#بوف_کور