آخرین داستانی که توی این کتاب مینویسم درباره خودمونه، شاید هم بیشتر درباره تو.
تو همون آدمی هستی که همیشه همه چیو قشنگ تر دیدی، چرا اینارو میگم؟چون الان نقاشیت تو دستمه. من خواب بودم اومدی با ذوق بیدارم کردی گفتی هییی نگاه این همون شبه که بی حوصله بودی و باهم تو صبح کتاب خوندیم.
من عکسو گرفتم و هی بالا پایین کردم (میدونم کار قشنگی نبود ولی.)
هی پسر این لوکیشن کوچیکترین شباهتی به کاناپه کهنه و سوراخمون نداره،کتابامونم انقدر نو نیستن،تازه ما گربه نداریم کتابخونه ای هم درکار نیست و...
نذاشتی ادامه بدم و دیگه گوش نکردی.
راستش من فکر نکنم تغییر کنم ولی تو همیشه همینقدر قشنگ بمون. حالام این نامه رو میذارم توی کیفت تا پیداش کنی و کیف کنی گرچه خودم به این کار میگم مسخره بازی(*خندیدن)
از طرف
@shayadabi