«بعد از ۱۱ ماه پسر زخمیم میلاد رو دیدم. پسری که از ناحیه پا به شدت زخمی شد و بخاطر اینکه تن بی جان پاك برادرش شهریار رو در آغوش گرفته بود که نگذاره ببرنش، میلادم هم تا مرز مرگ رفت ولی خدا صدای منو شنید و جون میلادم رو بهم بخشید. میلادی که هنوز خاک برادرش شهریار رو ندیده و ۱۱ ماه گریه نکرد بعد از ۱۱ ماه بغضش ترکید با دیدن یادگاری های شهریار و خاك شهريار با خون جگر بچه بزرگ کردم بشن عصای پیریم خدایا بشنو صدای ناله هایم را»
ترس از سرنگونی جمهوری کودک کش را فرا گرفته و همه دلقکان خود را به صحنه فرا خوانده است تا انچنان سرگرمتان کنند که یادتان برود غزه را هم معامله کردند از حریفت منم به همدردی با مردم فلسطین هزاران حرف نگفته در خود دارد