#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران

#دادنامه
Канал
Логотип телеграм канала #شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران
@sharyaran1401Продвигать
507
подписчиков
13,7 тыс.
фото
11,2 тыс.
видео
661
ссылка
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مردم_ایران

چو ضحاک شد مُلک را شهریار
برفت تاب و آبادی از این دیار

بپرداخت کاخی سراسر دروغ
چراغانی از ظلمتی بی فروغ۹

ندانست جز کژی آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن

هر آن کو سری داشت سبز و جوان
که رویید از تخمه‌ای پهلوان

بکشتی و مغزش بپرداختی
مر آن اژدها را خورش ساختی

عطشناک بر خون ،گرسنه به سر
که سیری نبودش ز زور و به زر

فریب و ریا بود آیین او
بدی رسم او بود و کین ، دین او

نَبُد بهره‌اش هیچ غیر از زیان
به خاکی سراسر غرور و کیان

ولیکن چو بشکست این جام صبر
برآورد خورشید از پشت ابر

چو مردم به نیکی  به هم ساختند
چُنان نور ، بر تیرگی تاختند

قیامی که آغاز این رزم شد
به عزمی که با همدلی جزم شد

همه همدل و جمله هم داستان
به نابودی وی در این داستان

نه دیگر  ز هم دور و سر در گمند
در این قصه، #کاوه ، #خود_مردمند

درفش فروزنده‌ی #کاویان
کنون است در دست #ایرانیان

زِ هر قوم و هر دین و هر ریشه‌ایی
به هر رنگ و هر فکر و اندیشه‌ایی


هدف شوق آزادی خاک شد
که آغاز پایان ضحاک شد


#فریبا_صفری_نژاد
خوانش #فریدون_فرح‌اندوز

#دادنامه
#شهریاران_عاشقان_ایران
#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#گوهر_عشقی

درین داستان رستم ما زن است
که تیری به چشمان اهریمن است

زعشق و امید و جگرآوری
تو‌ گفتی پدید آمده گوهری

تنی بی هماورد و روحی لطیف
در آوردگاه ادب بی حریف

چو ققنوس از داغ خود زاده شد
به خونخواهی پور آزاده شد

بکشتند فرزند دربند وی
شد ایران به یکباره فرزند وی

زنی که گذشت از دل هفت خان
نشد بغض او در گلو استخوان

چو آواز رستم شب تیره ابر
بدرّد دل و گوش و غران هژبر

نیفتد ز پا او که ما را عصاست
صدایی که زخمی ولیکن رساست

زخون پر زد و مادر خاک شد
امیدی که کابوس ضحاک شد

#فریبا_صفری_نژاد
خوانش #فریدون_فرح‌اندوز

در نبرد با اهریمن مصمم و استوار باشیم

#دادنامه
#شهریاران_عاشقان_ایران
#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کیان_پیرفلک

خداوند زیبای رنگین کمان
کسی نیست جز مهر تابان #کیان

که با قایقش راهی اوج  بود
چو نا آگه از بحر پر موج بود

به طوفان شیطان گرفتار شد
بر ان دیدگان آسمان تار شد

زمان بی امان از غم کودکش
کفن شرمگین از تن کوچکش

زمین شد خجل تا کشد در برش
ز آغوش پر حسرت مادرش

غروب کیان داغ سهراب بود
به چشمان رستم که در خواب بود

صدای کیان است این مویه‌ها
بدین شرح و تکرار واگویه‌ها

به ضحاک بدکاره‌ی بد سرشت
که هُشدار! ازنجام این سرنوشت

کنون گر تو در آب ماهی شوی
وگر چون شب اندر سیاهی شوی

چو سوزن شوی گر به انبار کاه
نیابی امیدی به فرجام راه

بخواهد هم از تو وطن کین من
چو بیند که خاک است بالین من

از این دیو خویان و گردنکشان
نبینی در آن شام آخر  نشان

نبینی بجز نسل بی‌باک را
که پایان دهد اصل ضحاک را

#فریبا_صفری_نژاد
خوانش: #فریدون_فرح‌اندوز

برای سرنگونی رژیم کودک کش با هر چه در توان داریم بکوشیم

#دادنامه
#شهریاران_عاشقان_ایران
#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران
#دادنامه
معترضان اعدام شده

پس از کشتن دخت ایران زمین
به فرمان آیین کین‌ آفرین

چنان درگرفت آتشی در میان
کز آن سوخت دل‌های ایرانیان

بزد شعله‌ای در شب تیره فام
شد این داغ آغاز راه قیام

که با رمز مهسا جهانگیر شد
به قلب شب تار چون تیر شد

دلیران ایران به پا خاستند
صف اول رزم آراستند

نبُدشان به سر فکر سود و زیان
به آورد گه بسته محکم میان

ز نسلی که فردای این خاک بود
جهان تیره بر چشم ضحاک بود

پی چاره جویی برآمد به کین
که بردارد این نسل را از زمین

درختان بی‌ریشه را دار کرد
زمین و زمان را عزادار کرد

چو ابری سیه روی بُد آن طناب
که افتاد بر گردن آفتاب

فسرد آسمان، خاک خاموش شد
از این غم، که کم کم فراموش شد

چُنین سر، که خورشید را چاوش است
تماشاگه مردم خامُش است

چه شد نسل محسن که کاری کند
ز ماران سرخور شکاری کند

چه شد مِهر این گنبد لاجورد
به راهی که چون وی نبُد رهنورد

به گیتی کسی مرد زین سان ندید
نه از نامداران پیشین شنید

چو نوبت به یاران همراه شد
خجل از طلوعش سحرگاه شد

دو همنام هم، هر دُوان پهلوان
دو همبند، هم رای، روشن‌روان

دو سر، سرخوش از نور افکار خویش
چو مهر و چو مه، بر سر دار خویش

گذشت و همین چرخه تکرار شد
چه سرهای سبزی که بردار شد

چُنان صالح و چون مجید و سعید
همه سربلند و همه رو سپید

نیارست گفت آه میلاد را
که شد کشته، نادیده نوزاد را

بنالد همی باد و خون گرید ابر
ز داغ محمد قباد هژبر

بخون پُر کند یک به یک جام خویش
نداند چو ضحاک فرجام خویش

سرانجام این قصه ناخوانده است
پسر رفت اما پدر مانده است

به سوگ پسر آنکه در ماتم است
جهان پهلوان زمان رستم است

#فریبا_صفری_نژاد

#شهریاران_عاشقان_ایران
#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دادنامه
#دختران_دانش_آموز
شعر: #فریبا_صفری_نژاد
بر اساس طرحی از: #رضا_نجات

به دست توانمند فوج زنان
جهان تیره بر چشم اهریمنان
تو گفتی کزین ماده شیران چو موش
بلرزید از بن تن ماردوش
درفشی که بُد در کف دختران
بیانداخت لرزی به جان سران
چو ضحاک و یاران و به هم ساختند
به سرکوب این نسل پرداختند
بترسند زینان که نوباوه‌اند
که چون سر برآرند خود کاوه‌اند
چو در راه دانش گذراند گام
فروزان شود آتش این قیام
کزین شعله‌های برافروخته
شود خرمن عمرشان سوخته
از این بیم بر روشنی تاختند
به جان غنچه را آفت انداختند
که این دختران را هراسان کنند
گریزان ز راه دبستان کنند
زهری که شد پخش از نیش مار
تن دختران گشت زار و نزار
ولی روحشان همچنان سرکش است
مر این هیزم سرد را آتش است
بر افروزد این شعله بار دگر
از این نسل روشنگر دادگر
که وی را سر سازش و باک نیست
هراسی ز ماران ضحاک نیست

#شهریاران_عاشقان_ایران
#مرگ_بر_کلیت_جمهوری_انیرانی
#ما_ملت_کبیریم_ایران_رو_پس_میگیریم