هنری کیسینجر تا پایان عمر خود به یادگیری ادامه داد. در نیم دهه پیش از درگذشتش در سال 2023، در سن 100 سالگی، او خود را به متخصصی در حوزه هوش مصنوعی (AI) تبدیل کرد و به زمینههای تاریخ، فلسفه، دیپلماسی دوران جنگ سرد و بازدارندگی هستهای افزود، حوزههایی که او را به یکی از استادان واقعگرایی سیاسی قرن بیستم تبدیل کرده بودند.
چندوجهیها (Polymaths) کمیاب هستند، همانطور که او و همکارانش، کریگ ماندی (از مایکروسافت) و اریک اشمیت (مدیر سابق گوگل)، در کتاب «آفرینش/پیدایش» (Genesis) اشاره میکنند. انسانها عمر کافی برای تسلط بر بیش از چند رشته ندارند. اما هوش مصنوعی، به گفته آنها، میتواند «بزرگترین چندوجهی» باشد، که مرزهای کشف را از نانوتکنولوژی تا فضای خارج گسترش میدهد و بدون ترسها یا محدودیتهای زیستی انسانها پیش میرود. توسعه هوش مصنوعی شاید بالاترین دستاورد بشریت باشد، اما ممکن است به جایگزینی—و تسلط بر—آفرینندگان خود منجر شود.
این احساس قدرت پرومتئوسی هوش مصنوعی برای کسانی که کتاب قبلی کیسینجر در این موضوع، *عصر هوش مصنوعی* (منتشر شده در 2021 با همکاری اریک اشمیت) را خواندهاند، آشنا خواهد بود. اما *آفرینش*، یک ضمیمه پس از مرگ است که با ظرافت بیشتر و حس تاریکتری از پیشبینی نسبت به کتاب قبلی نوشته شده و به اندازهای که درباره ماشینهاست، درباره انسانها نیز هست. این کتاب میگوید که هوش مصنوعی در آستانه دستیابی به یک هوش فوقانسانی است که یا توسط مردم کنترل خواهد شد یا مردم توسط آن کنترل خواهند شد. توانایی بشر برای همزیستی با آن نیازمند درکی مشترک از انسانیت است، که در جهانی قطبیشده میتواند بیش از پیش دستنیافتنی باشد.
این کتاب استدلال میکند که هوش مصنوعی برخی از قویترین باورهای بشریت را تهدید میکند. مردم به یک نظم سلسلهمراتبی باور دارند: انسانها، سپس حیوانات و سپس ماشینها. اما هوش مصنوعی ممکن است ماشینها را به صدر این سلسلهمراتب برساند. مردم هویت خود را بر اساس ملتها تعریف میکنند، اما در عصر هوش مصنوعی، قدرتی شبیه به حاکمیت ممکن است به شرکتهای خصوصی که این فناوری را مالک و توسعه میدهند، منتقل شود. کار به تعریف هویت انسانی کمک میکند، اما هوش مصنوعی نقش کار و توزیع پاداشها را باز تعریف خواهد کرد. جنگها بین دشمنانی بیاحساس که درد را احساس نمیکنند، انجام خواهد شد (با این تسلی که ممکن است ترجیح دهند به مراکز داده یکدیگر حمله کنند تا به مردم). مردم به قدرت منطق باور دارند، اما هنوز نمیدانند مدلهای زبانی بزرگ چگونه به نتایج خود میرسند. آیا این یک «روشنگری تاریک» است که به عصر قدرتهای شبهمذهبی و غیرقابلتوضیح بازمیگردد؟
برای بررسی اینکه انسانها تا چه اندازه میتوانند سرنوشت خود را در دست داشته باشند، کتاب به انتخابی میپردازد: آیا بشریت باید بیشتر شبیه هوش مصنوعی شود (که اغلب در حالت جمع به آنها اشاره میکند) یا هوش مصنوعی باید بیشتر شبیه انسانها شود؟ تلاش آن برای پاسخ به پرسش اول سطحی و غیرقانعکننده است. در مورد «تکامل مشترک» انسانها و ماشینها از طریق «رابطهای مغز و کامپیوتر» و دیگر اشکال مهندسی عصبی شبیه به داستانهای علمی-تخیلی صحبت میکند، اما از خطرات واضح آن دوری میکند.
بحث جالبتر این است که چگونه مردم میتوانند به هوش مصنوعی حس کرامت انسانی و ارزشها را القا کنند. هرچند مدلهای «نه چندان کامل» در جهان رها شدهاند، مردم در حال یادگیری نحوه ایمنتر کردن آنها هستند. علاوه بر جذب قوانین جهانی و محلی، مدلهای هوش مصنوعی «دوکسا» یا کدهای نانوشته و همپوشانی انسانها را که بهطور کلی بشریت را پایدار نگه میدارند، خواهند آموخت.
اما موضوع دشوارتر این است که چه کسی باید درباره حس درست و غلط ماشینها و قفل ایمنی نهایی آنها تصمیم بگیرد. (برخی، شایان ذکر است، وجدان کیسینجر را نیز زیر سؤال بردهاند.) *آفرینش* تأکید میکند که ایجاد توافق درباره ارزشهای انسانی و چگونگی بهکارگیری آنها برای جلوگیری از خطرات افراطی هوش مصنوعی، «وظیفه فلسفی، دیپلماتیک و حقوقی قرن» است.
آخرین سفر خارجی کیسینجر به چین، به دعوت رئیسجمهور شی جینپینگ، برای بحث درباره بسیاری از خطرات هوش مصنوعی برای بشریت بود. حتی پس از درگذشت، کیسینجر مسیر درستی را نشان میدهد. اما سخت است کسی را با جایگاه سیاستمداری او تصور کرد که بتواند مکالمات ضروری جهانی و بیننسلی را در سالهای آینده رهبری کند.
#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران