#شاعران_چرائی#سعید_شیری#اناجرفتم اناج باز با کلی آرزو
با پای اشتیاق. با چشم جستجو
گفتم گذر کنم از جاده ی قدیم
با باغ های تاک انبوه و تو به تو
آن جا که وقت کار برزیگران باغ
هستند هر طرف سر گرم گفتگو
رفتم ولی به راه جز من کسی نبود
هرچند خیره شد چشمم به چارسو
آن نسترن هنوز آن جا کنار جو
گل داده بود زرد با آن شمیم و بو
روییده بود باز اطراف جو و جر
آلاله و علف تیغال و گرگرو
تا دور ها فقط من بودم و سکوت
گنجشک و جیک جیک سار و چیو چیو
@sharraTelegramمی رفتم و مدام می دوختم نظر
گاهی به پشت سر گاهی به پیش رو
جو بود و راه بود اما غریب و پرت
نه عابری به راه نه آبکی به جو
تا دور دست دشت نه برزگر نه باغ
جز کنده های خشک جز خار هرزه رو
جای درخت و رود شن های داغ بود
در هرم آفتاب انگار خورده بو
گفتی از اوج کوه پایین خزیده و
خشکانده رود را آن
مار دیو خوبر گشتم از مسیر خاموش و سر به زیر
با بهت در نگاه با بغض در گلو
در ذهن من مدام تکرار یک سؤال
آن باغ ها کجاست آن رودخانه کو؟
آن بیشه های سبز آن چشمه و چمن
آواز فاخته آوای دارکو
در پیچ هر گذر در پشت هر چپر
پیوسته می شدم با هیچ روبه رو
انگار شرمسار از فقر خود اناج
از من غریبه وار گردانده بود رو
در کوچه سار و دشت می گشتم و نبود
یک برزگر به دشت یک آشنا به کو
بیهوده هر طرف هی پرسه می زدم
با خاطرات خود گرم بگو مگو:
از چیست این چنین برزیگران دشت
هستند یک به یک از من کناره جو؟
بالای روستا سنگ مزار ها
این راز را به من گفتند مو به مو
در زیر هر یکی برزیگری شناس
خاموش خفته بود بی هیچ گفتگو
نه فکر باغ و بر نه یاد جو و جر
هریک به گوشه ای در خواب خود فرو
خوابی که در شبش گفتی نمی زند
رؤیای کوچکی یک لحظه کورسو
برگشتم از اناج گویی نبوده هیچ
هرگز میان ما پیوند و تار و پو
هریک به درد خود از نو رها شدیم
او در غیاب من من در غیاب او
#سعید_شیری#اناجادمین محترم کانال چرّا
با سلام شعر زیر را که گویای احساس من پس از سفری به زادگاهم اناج است برای شما می فرستم.این شعر گویای حسرت عمیقی است از این که هیچ چیز در این روستا به قرار سابق باقی نمانده و بسیاری از کسانی که من می شناخته ام دیگر نیستند. در باره بعضی کلمات هم توضیحی لازم است:
#تیغال همان شکر تیغال است یعنی بوته ای که در انتهای ساقه هایش توده ای از خار به شکل توپی کوچک هست و گلهای ریز آبی رنگ دارد.
#گرگرو هم نوعی سیاهدانه است که در کشتزار های گندم و سر مرز ها می روید و کشاورزان قدیم چرّا آن را می شناسند.
«
#مار_دیو_خو» هم اشاره به اسطوره ای چرّایی دارد که بر اساس آن رگهٔ سفیدی از سنگ که روی کوه
مار هست ماری بوده که به قصد نوشیدن آب قره چای و خشکاندن آن از کوه سرا زیر شده بوده که به خواست خدا در همان جا سنگ شده و نتوانسته به مقصد برسد.این باور بومی را در کودکی بار ها از قدیمی ها شنیده ام. شاد و پاینده باشید.
#سعید_شیریتشکر میکنم از آقای شیری بابت شعر زیبا و واقعا فنی ایشان، و البته توضیحاتی که ارزش بسیار بالایی دارند .
@sharraTelegram