#روهام_نامه #قسمت_سوم جریان قره چای که از برخورد دورود شراء و سیمینه رود تند شده بود روهام را راهی
#بویاقچی کرد و چون مردم بویاقچی زبان متفاوتی داشتند و روهام نمیتوانست با آن ها هم صحبت شود به
#شاهنظر پارو زد,روهام از قلعه شاه نظر خوشش آمد و وارد آن شد و مردم هم که آوازه ی اورا شنیده بودند از او استقبال کردند روهام شب را در آنجا ماند و از صاحبخانه که خان شاه نظر بود درباره ویژگی های قلعه پرسید و خان گفت گفته اند که وقتی
#جمشید_جم از ساخت آب انبار راهگرد دیدن کرد در راه به فکرش آمد که نکند خدایم از من ناراضی بوده و با خدایش عهد کرد که نشانه ای به او نشان دهد و ناگهان این قلعه در مقابلشان ظاهر شد و معبران قلعه را به آبادانی و رضایت خداوند نسبت دادند و جمشید گروهی از همراهان خود که اجداد ما هستند را در این قلعه مستقر ساخت صبح روز بعد روهام راهی شد واز
#قزل_حصار که حصاری به رنگ قرمز به درو آبادی کشیده شده بود رد شد وبه ورکش رسید به دیدار والی ورکش رفت و صبح روز بعد به بندر
#خماجین رسید که جاده های زیادی از روستاهای اطراف به آن کشیده شده بود از خماجین دیدن کرد وبه
#زیران_ده رسید که در طبقه زیرین زمین ساخته شده بود و تونلی از آن به
#ذلف_آباد فراهان کشیده شده بود از آنجا پارو زنان به
#بابک_بلو رسید گفته اند تا قبل از اینکه بابک هفتادم با بلورین ازدواج کرد نام شهر بابکان که بابک اول آن را بنا کرده بود نامش را به بابک بلو تغییر داد ,وقتی روهام به آنجا رسید بابک هفتادم مرده بود و روهام برای احترام به آنها در مراسمشان شرکت کرد و فردای آن روز بلورین تاج گذاری کرد وبه شکرانه پادشاهیش کشتی بزرگی به روهام داد ولی روهام نپذیرفت و بلورین خشمگین شد و دستور داد روهام را بکشند ولی روهام توانست خود را همراه قایقش فراری دهد چندین روز روی آب بود و به خاطر ترس از دنبال کردن او توسط افراد بلورین به هیچ روستایی وارد نشد و از روستاهای
#هفتیان و
#وسق و
#کدره و
#قزل_قاش گذشت تا از ولایت هگمتانه خارج شد و در ولایت قم_ساوه وارد شد و خیالش از بابت افراد بلورین راحت شد و به شهر
#دیزک رسید دیزک شهری از بلوک اشرونسه ولایت قم بود که سمرقندیان زیادی در آنجا زندگی می کردند و هرکدام کاروانسرایی بزرگ داشتندبعداز دیزج به
#بیگلیک رسید بیگلیک در گذشته شهری بزرگ.بوده که در اثر زلزله های متعدد بسیاری از ساکناش مردند و بقیه مهاجرت کردند روهام تصمیم به بازدید از بیگلیک کرد در میان شهر بازاری بزرگ وجود داشت که از آن استفاده نمیکردند و باور داشتند که این بازار وقتی بیگلیک آباد بوده از آن استفاده میکردند و این بازار به
#سیلک و
#الاج راه داشته روهام تصمیم گرفت به بازار برود و در آنجا تحقیق کند وقتی با گروهی به بازار وارد شد در زلزله ای به وجود آمد و آجری از سقف بازار کنده شد وبه سر روهام خورد و روهام از هوش رفت ودر پی آن گنجینه های زیادی از سقف بازار فرو ریخت و و زلزله هم با خوشحالی مردم تمام شد ,مردم هم روهام را به خانه طبیب بردند طبیب به مردم گفت روهام مرده ولی ناگهان پرنده ای از آسمان آمد و روی سینه روهام نشست و روهام به هوش آمد و پرنده پروازکردواز در بیرون رفت.وقتی به هوش آمد حافظه اش را از دست داده بود و مردم بیگلیک روهام را پادشاه خود کردند و روهام روزها در آنجا ماند و بر آنها فرمانروایی میکردروزپیکی خبر آورد بلورین که بابک بلو را به بلوریانا تغییر نام داده فرمان حمله به بیگلیک را صادر کرده و روهام هم برای دفاع شتافت در میان بیگلیان و بلوریان جنگی سخت پیش گرفت و در اخر بیگلیان پیروز شدند و روهام دستور داد بلورین را بیاورند تا اورا محاکمه کند بلورین با دیدن روهام اورا تحقیر کرد و گفت تو یی که لیاقت کشتی من را نداشتی حالا فرمانروا شده ای و در این لحظه روهام تمام خاطرات از پدرش تا به حال را به یاد آورد و بلورین را بخشید و قایقی شبیه قایق خودش ساخت و در قره چای شروع به حرکت کرد.......
#ادامه_دارد....
@sharraTelegram