یادداشتی از
#سیدحسن_مبارز بر مجموعه شعر
#باغ_سحرخیز سرودۀ
#محمدحسين_انصارى_نژادروایتِ تاریخ، حکایتِ درون
شعر آئینی به خصوص ولائی، زمینههای بسیار زیادی دارد که دچار آسیب هایی جدی شود. در عرصه شعر آئینی دو عاملِ وفادار بودن به وقایع تاریخی در مضامین آیینی که ما از آن با تعبیر روایت تاریخی نام برده ایم و عنصر عاطفه و احساس که روایتی درونی است، باعث می شود که شاعران گاهی دچار افراط و تفریط شوند. اگر شاعری بخواهد، به صورت افراطی به جریانات تاریخی و مضامین آئینی وفادار باشد، حاصل تلاش او شعری انعطاف ناپذیر خواهد شد که اگر عاطفه و سایر عناصرشعری در آن یافت شود، محصول اصل جریان تاریخی و مضمون آئینی است. به عنوان نمونه کلمات اهل بیت عصمت و طهارت در روز عاشورا سرشار از عنصر عاطفه و احساس است. اگر شاعری آن جملات را در قالب شعر بیان کند، بی شک شعر او دارای عاطفه و احساس است؛ اما این عاطفه و احساس برخاسته از شعر نیست، بلکه واقعیتی است که شاعر فقط آن را روایت کرده است.همچنین اگر عنصر عاطفه و احساس هم اگر بخواهد به تنهایی و بدون در نظر گرفتن وقایع تاریخی در شعر آئینی بکار گرفته شود باعث بوجود آمدن آسیبی جدی در شعر خواهد شد. حاصل شعری که فقط با عاطفه و احساس می خواهد پای به عرصۀ آئین و اعتقاد بگذارد، چیزی جزبرداشتهایی شخصی صرف نخواهد بود که گاهی اوقات همین برداشتهای شخصی باعث درد سرهایی برای خود شاعر و دیگرانی که دل در گرو محبت خاندان عصمت و طهارت دارند، میشود. محمدحسین انصارینژاد، در باغ سحرخیز توانسته است هم روایتگر تاریخ باشد و هم راوی احساسات درونی خویش.
زنبیلی از ستاره و خرما به خاک ریخت
از نخل مهربان که خمیده است پشت در
(صفحه 9 )
و
در دلم ریخته این مرثیه اندوه غریبی
تشنۀ روضهام و حس صمیمانۀ سیبی
(صفحه 15)
ادامۀ این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
http://shahrestanadab.com/Content/ID/2273کانال تخصصی
#شعر و
#داستان :
@ShahrestanAdabPub