وه! چه شوم و وحشتناک، زرد در خزان مردن
سرو بودن و آخر، در تنور نان مردن
ترس من نه از مرگ است، می هراسم از ماندن
مثل دیگران بودن، مثل دیگران مردن
بره های پرواری از چرای بی عاری
سرنوشت شان باری، بر در دکان مردن
آی باد غارتگر، از گناه ما مگذر
شیوه ی شقایق هاست، سرخ و بی نشان مردن
با تو با توام ای مرگ، ما حریف میدانیم
در تبار ما رسم است رو به آسمان مردن
آی مرغ آتش زاد، قسمت کلاغان باد
همدر آشیان زادن، هم در آشیان مردن
غایت سرافرازی اهتزار بر دار است
جان بی قرار ما، فدیه ی چنان مردن
#اسماعیل_امینیاز کتابِ
#دلقک_و_شاعردربارنشر
#شهرستان_ادب کانال شعر و داستانِ امروز:
https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A