#سالگرد_زلزله_آذربایجانارسباران*!بگو آن عاشقان نغمه خوانت را
که بنوازند از نو زخمه زخمه داستانت را
بگو عاشیق قشم* آنگونه سارا را برقصاند
که تا سازش بلرزاند دل هر خان چُبانت* را
زند عاشیق جنون* با سوز روی تار و پرسد که:
که می گیرد نگار* ! امروز زیر بازوانت را؟
ارسباران من! ای مادر باران! نمی شويد-
-جهان با رود رودش* اشك های مردمانت را
وطن خرّم بهشتم! ، پر گهر مرزم! چه مي خواهي
كه از خاك اينچنين آورده اي بيرون بنانت را
ارسباران! نخورده می میفشان جرعه ای بر خاک*
کدامین رعشه ی پیری تکان داد استکانت را ؟
کدامین دست ٬ دشتت را لحاف پاره ای پنداشت؟
که بر هم دوخت اینگونه زمین و آسمانت را
فطیرت* گرم و آبت سرد.وطن ای سفره ای از درد!
که آتش کرده آبت را؟که آجر کرده نانت را؟
کَرَم* را دوش خود دیدم که روی دوشِ خود می بُرد
نه تنها نعش اصلی* ٬ نعش جمله دلبرانت را
"نکن در جسم و جان منزل که این دون است و آن بالا"*
نه منزل ماند و نه بالاو نه دون جسم و جانت را
به رسم بی نشانان زیر تلّ بی نشانی رفت
کجا بگذاشتی ای کوه غم! سنگ نشانت را؟
غم یاران رفته در دلت آتش بپا کرده است
فرو بلعیده ای در خویشتن آتشفشانت را
زبان آذری در من زبانه می کشد امشب
من امشب خوب می فهمم ارسباران ! زبانت را
"سن آذربایجانیم سان*" . مباد آذر به جان باشی
"آمان دی میهنیم باشی*"ببرّد غم امانت را
"الیم بوش دی گوزوم یاش دی دِمَه گون کی سَرین داش دی*"
فلک چون سنگ سردی کرده مهر مهربانت را
دلم مثل دل صد پاره ی شیخ خیابانی است
که می جوید ز هر پس کوچه ای ستار خانت را
مگر تقدیر قصد چشمهای روشنت کرده
که افکنده به خاک تیره آذربایجانت را
ملرز اینسان بگیر آرام مگر تفسیر المیزان
بیان در سوره ی زلزال کرده ترجمانت را*
بیا و پس بده این جسم های خسته را ای شهر!
همانانی که پس دادند با جان امتحانت را*
چو قطران* قطره قطره بر مصيبت بيت مي سازم
كه ناصر خسرو ای شايد ز سر گيرد بيانت را
#محمدرضا_طهماسبیغزلی از کتاب
#واژگان_واژگوننشر
#شهرستان_ادبپی نوشت:
*ارسباران : نام قدیم اهر زادگاه ستارخان
*عاشیق قشم : خواننده و نوازنده ی آذربایجان که مورد ستایش بسیاری از عاشیق های آذربایجان است
*خان چبان:چوپانی که عاشق سارای بود و ...
*عاشیق جنون : عاشیق مخصوص کوراوغلو از پهلوانان آذربایجان
*نگار: همسر کوراغلو
*رود رود: همان اوخشامای ترکی است که مادران در داغ فرزندان سر می دهند
*اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک (حافظ)
*فطیر: نان محلی مردم ارسباران که اگر بیات شود مثل سنگ محکم می شود
*اصلی و کرم: دو دلداده که داستان دلداگی هاشان افسانه ای است در زبان مردم آذربایجان
*نکن در جسم و جان منزل که این دون است و آن بالا (سنایی غزنوی)
*سن آذربایجانیم سان:تو آذربایجان منی
*آمان دی ..:حیف است ای سر وطنم- آذربایجان برای ایران حکم سر را برای بدن دارد
*الیم بوش دی...: دستم خالی و چشمانم پر اشک است خورشید نگو که سنگی سرد است
*مگر در کار تقدیرت شب قدر/ قضا از سورۀ زلزال خوانده است؟ (حمید رضا طهماسبی)
*دوباره روی خاکت اشک می ریزم مگر پس داد / رشیدانی که پس دادند با جان، امتحانت را (مهدی فرجی)
*: قطران شاعري تبريزي بود كه ناصر خسرو در سفر خود با او ملاقات كرد. آذري سخن مي گفت و پارسي مي سرود.
کانال تخصصی کتب
#شعر و
#داستان:
@ShahrestanAdabPub