#برشی_از_یک_کتاب :
«صد غزل عاشقانه»
آه عشق، آه شعاع جنون و تهدید سرخ،
به دیدار من میآیی و از نردبان سرد خویش فراز میشوی
دژی که زمان تاجاش از ابر نهاد،
دیوارههای پریده رنگ قلب مسدود.
هیچ کس ندانست که ظرافت
شیشههایی سخت چون شهر میساخت
و خون دهلیز پلید میگشود
بی که شهریارش زمستان را فتح کند.
هم از این رو، عشق، دهان تو، ساق تو، نور تو، درد تو،
میراث هستی بود، ارمغان
مقدس باران، طبیعت.
که دانه را بارور کند و برانگیزند،
توفان خفتهی می را در خم،
شعله غلات را بر زمین.
شاعر:
#پابلو_نرودالینک خرید کتاب:
https://goo.gl/m1Qps7@shahreketab