آنجا، هنوز نور هست . نوری که چهرهات را رنگ پریده خواهد کرد، نوری که شبیه مرگ است. برو آن جا که مردم خوشبختاند چون آنها عشق را نمیشناسند. آن قدر سیرند که دیگر نه نیازی به کس دیگری دارند نه به خدا. شبها، درهاشان را قفل میکنند و با صبر و حوصله منتظر میمانند که زندگی بگذرد.