نامه را باز کردم و همانجا با صدای بلند خواندم: سگ هار عزیزم، همین روزهاست که بزنم زیر کاسه کوزهها و به شهر خودمان برگردم. نه برادرهایم را پیدا کردم نه تحمل این وضع را دارم خودمم دارم گم میشم.
«برشی از این کتاب را بشنوید با صدای آقای #البرز_سیفی در سایت شهرکتاب آنلاین»
شبهايى هست كه به نظرم مىرسد كتابها به خاطر آن كه روزى صدها موش بى گناه را له و لورده مىكنم، عليه من دست به يكى كردهاند و مىخواهند به انتقام، با من تسويه حساب كنند. عمل خلاف بى مجازات نمىماند و تجاوزهاى ما مُدام روحِمان را مىآزارد. نيمه مست زير طاقى فرسنگها كتاب، بر پُشت مىافتم و سعى مىكنم يادهاى ناخوش را، خاطره مكافاتِ اعمالِ بد را، از ذهنم برانم، ولى نمىشود...
«برشی از این کتاب را بشنوید با صدای آقای #مهران_بهرامی_فارسی در سایت شهرکتاب آنلاین»