Смотреть в Telegram
▫️درس توصیف‌نویسی | قسمت اول نویسنده‌ها معمولأ به قصد توصیف جزئیات ظاهریِ صحنه‌ای، فضایی، کسی یا چیزی از رنگ‌ها بهره می‌برند. رنگ‌ها، حال‌وهوا یا مهم‌تر از آن جریان پیوستۀ حسِ موضوعِ نوشته‌ها ‌-به ویژه داستان و متون ادبی- را انعکاس می‌دهند. با این وجود برخی نویسنده‌ها بی‌جا و بی‌جهت با به‌کارگیری رنگ‌هایی رایج و رنگ‌باخته حین توصیف، به جای ایجاد حس‌وحالی زنده و گیرا، با توصیفی ضعیف از آرایش تمام‌عیار صحنه‌ عاجزند. برای مثال رنگ‌های رایج همیشه در صحنه مانند طلایی، رنگ خون، آبی آسمانی و... نه اینکه بگویم دیگر این رنگ‌ها به کار نمی‌آیند، بلکه می‌گویم چه خوب اگر نویسنده‌ای اضافه بر خون، بیست گونه شیئ قرمزرنگ‌ دیگر در ذهن داشته باشد؛ تا وقت نوشتن دستش گشوده باشد و با اشراف کامل، حسِ موضوع متن را به زیبایی بازتاباند. تمرین زیر می‌تواند راه‌گشای مشکل فوق باشد: در دفترچۀ کوچکی به هر یک از ‌ده رنگ‌ِ زیر نیم ساعت فرصت بدهید و تمام اشیای تقریبأ هم‌رنگ آن‌‌ها را بدون وسواس بنویسید. (سبز، قرمز، زرد، آبی، بنفش، نارنجی، مشکی، سفید، صورتی، قهوه‌ای) برای مثال: سبز: زیتون، چمن، خیار، کاهو، بهار، فلفل دلمه‌ای، لجن و... قرمز: انار، خون، زرشک، غروب، مس، لبو، گوشت، آتش، شراب، جگر و... بهتر است دفترچه مخصوص این تمرین بماند و چیز دیگری در آن ننوشت. در این نیم ساعت شاید بیست تا پنجاه مورد ثبت شود. خوب است. حالا تا وقتی که دفترچه کاملأ پر نشده آن را با خود همه جا ببرید و به محض یافتن موردی مشابهِ هر رنگ آن را به لیست اضافه کنید. با انجام این تمرین چشم‌تان به رنگ‌ها حساس می‌شود و طیف وسیعی از رنگ‌ها همیشه در ذهن‌تان خواهد ‌ماند. یک نکتۀ مهم: در سطر ابتدایی از جریان پیوستۀ حس موضوع گفتم. با سؤالی ادامه می‌دهم، آیا حین توصیف می‌توان آزادانه رنگ‌ها را به کار برد؟ بله، اما نه کاملأ. یعنی بهتر است به تناسب حسِ موضوع و موقعیت برای اشیاء رنگ انتخاب کرد. زیرا هر نوشته‌ یا داستانی حول موضوعی مرکزی روایت می‌شود و به تبع آن حس‌وحال ویژه‌ای دارد. پس همان بهتر که رنگ‌ها نیز پیرو موضوع مرکزی به کار گرفته شوند و بازتابی از حس آن باشند. زیرا با یک رنگ ساده می‌توان حس موضوع را پیوسته در ذهن خواننده زنده کرد و به جریان انداخت. مثال: فرضأ داستان قتلی را می‌نویسید. صحنه‌ای در رستوران دارید. برای توصیف این صحنه چه بهتر که رومیزی، دستمال‌‌، کاسه‌، لیوان‌ و دیگر وسایل لازم در صحنه را با رنگ قرمز آراست، البته با حفظ تناسب. و بازهم چه بهتر که به‌جای رنگ‌قرمز از خون -البته با ظرافت- برای توصیف این اشیاء بهره گرفت. زیرا رنگ خون، حس هیجان قتل پیش‌آمده را در ذهن خواننده شدت می‌بخشد و سطح ترس‌واسترس حاصل از آن را کماکان در اوج نگه می‌دارد. در مثالی دیگر قهرمان داستان یک آتش‌نشان است. می‌توان در صحنه‌ها و موقعیت‌های چنین داستانی‌ با به‌کارگیری رنگ‌های کبریتی، آتشی و شرابی که هریک رنگ‌وبویی ازهرم و سوزش و حرارت در خود دارند، به خوبی زخم و گزش و درد ناشی از وظیفۀ آتش‌نشان را در جسم‌وجانش نمایان ساخت. |محسن کرمی | مدرسه نویسندگی| #آموزش_نویسندگی @shahinkalantari Madresenevisandegi.com
Telegram Center
Telegram Center
Канал